واگویۀ استانداردstandard calloutواژههای مصوب فرهنگستانواگویۀ بین خدمه در هنگام عملیات که تعیینکنندۀ شرایط و اقدامات و وضعیت تجهیزات و کلیدها و مشاهدات دیداری یا دیگر موارد عملیاتی تصریحشده در روالها است
غدهپوشچنگار لیزینهایmucinous adenocarcinoma, mucinous carcinoma, colloid carcinoma, colloid cancerواژههای مصوب فرهنگستاننوعی پوشچنگار غدهای که ترشح لیزینهای زیادی دارد
سختپینهfracture callus, callus 2, bone callusواژههای مصوب فرهنگستانبافت سخت استخوانی که در زمان ترمیم در دو طرف محل شکستگی تشکیل میشود
کلوئیدcolloidواژههای مصوب فرهنگستانحالتی حد واسط بین محلول و تعلیق که در آن بزرگی ذرههای حلشونده بهاندازهای است که نور را پراکنده میکنند و درعینحال آنقدر کوچکاند که تهنشین نمیشوند
آسیای کلوئیدسازcolloid millواژههای مصوب فرهنگستاندستگاهی دارای چرخانۀ پرسرعت و ایستانه که در آن نامیزهسازی بین این دو بخش انجام میشود
کولوفنلغتنامه دهخداکولوفن . [ ک ُ ل ُ ف َ ] (فرانسوی ، اِ) کُلُفَن . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به کلفن شود.
کولوجلولغتنامه دهخداکولوجلو. [ ج َ ] (اِخ ) دهی از دهستان ارشق که در بخش مرکزی شهرستان خیاو واقع است و 187 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
کولوسیلغتنامه دهخداکولوسی . [ ] (اِخ ) شهری از شهرهای فریجیه و برتلی قریب به نقطه ٔ اتصال رود کیلوس و میندر و نزدیک شهرهای «هیراپولیس » و «لاودکیه » واقع بود. (از قاموس کتاب مقدس ).
کولوکلغتنامه دهخداکولوک . (اِخ ) دهی از دهستان مرکزی شهرستان سراوان است و 110 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
کولونللغتنامه دهخداکولونل . [ ک ُ ل ُ ن ِ ] (فرانسوی ، اِ) سرهنگ یک فوج از سپاه . (ناظم الاطباء). کلنل . و رجوع به کلنل شود.
کولوفنلغتنامه دهخداکولوفن . [ ک ُ ل ُ ف َ ] (فرانسوی ، اِ) کُلُفَن . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به کلفن شود.
کولوجلولغتنامه دهخداکولوجلو. [ ج َ ] (اِخ ) دهی از دهستان ارشق که در بخش مرکزی شهرستان خیاو واقع است و 187 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
کولوسیلغتنامه دهخداکولوسی . [ ] (اِخ ) شهری از شهرهای فریجیه و برتلی قریب به نقطه ٔ اتصال رود کیلوس و میندر و نزدیک شهرهای «هیراپولیس » و «لاودکیه » واقع بود. (از قاموس کتاب مقدس ).
کولوکلغتنامه دهخداکولوک . (اِخ ) دهی از دهستان مرکزی شهرستان سراوان است و 110 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
کولونللغتنامه دهخداکولونل . [ ک ُ ل ُ ن ِ ] (فرانسوی ، اِ) سرهنگ یک فوج از سپاه . (ناظم الاطباء). کلنل . و رجوع به کلنل شود.