کوچنانواژهنامه آزادروستای خوش آب و هوا در منطقه ای کوهستانی، از توابع رودبار الموت استان قزوین؛ این روستا قدمت بسیار کهن دارد.
کونیانلغتنامه دهخداکونیان . (اِ) به معنی خواب باشدکه نوم خوانند. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
کونگانلغتنامه دهخداکونگان . (اِخ ) دهی از بخش قصرقند که در شهرستان چاه بهار واقع است و 150 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
کیونانلغتنامه دهخداکیونان . [ کی وَ ] (اِخ ) دهی از دهستان بیلوار است که در بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان واقع است و 860 تن سکنه دارد. در کنار آبادی ، قلعه ای قدیمی به نام قلعه کهنه وجود دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
قونیونلغتنامه دهخداقونیون . [ ] (معرب ، اِ) از یونانی کونیون شوکران . قونین . رجوع به قونین شود. || مسحوقونیا و زبدالبحر و خیربوا. (فهرست مخزن الادویه ).
مریدنلغتنامه دهخدامریدن . [ م ُ دَ ] (مص ) مردن . این مصدر مستعمل نیست لیکن بعض صیغ آن جداگانه یا با پیشوند متداول است . کلمه را به کسر اول نیز توان گرفت که مخفف «میریدن » باشد : درختی گشن بیخ و بارش خرد کسی کوچنان برخورد کی مرد؟ دقیقی .</p