کوچندهلغتنامه دهخداکوچنده . [ چ َ دَ / دِ] (نف ) رحلت کننده . مهاجرت کننده . کوچ کننده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به کوچیدن و کوچ شود.
کوچندهmigratoryواژههای مصوب فرهنگستانویژگی اندامگانی که بهصورت فصلی از یک مکان به مکان دیگر کوچ یا مهاجرت میکند متـ . مهاجر
کوندهلغتنامه دهخداکونده . [ ک َ وَ دَ / دِ ] (اِ) جوالی بود که کاه در آن پر کنند و آن بر مثال دام باشد. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 506). چیزی باشد از گیاه بافته همچون دام که کاه بدان بکشند. (صحاح الفرس ). چیزی باشد که آن را مانند
کوندهلغتنامه دهخداکونده . [ ک َ وَ دَ / دِ ] (اِخ ) نام محلی کنار جاده ٔ طهران و قزوین میان قشلاق و حصار. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). نام دهی در چهارفرسخی قزوین که منزلگاه از طهران به قزوین است . (ناظم الاطباء). و رجوع به کوندج شود.
کوندهفرهنگ فارسی عمید۱. (زیستشناسی) خربزۀ نارس.۲. تور کاهکشی؛ توری که از ریسمان به شکل جوال میبافند برای حملونقل کاه یا چیز دیگر: ◻︎ مانندِ کسی که روز باران / بارانی پوشد از کونده (لبیبی: شاعران بیدیوان: ۴۸۹).
پناهگاه پرندگان مهاجرmigratory bird sanctuaryواژههای مصوب فرهنگستانذخیرهگاهی طبیعی که به حفاظت از پرندگان مهاجر اختصاص یافته است متـ . پناهگاه پرندگان کوچنده
کوچانلغتنامه دهخداکوچان . (نف ، ق ) کوچنده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || در حال کوچیدن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).