کپهخاک کاوشspoil pile, back dirtواژههای مصوب فرهنگستانخاک و دیگر مواد حاصل از کاوش در یک محوطة باستانی که غالباً از آنها برای پر کردن دوبارة تاشهها پس از اتمام کار استفاده میشود متـ . کپهخاک
کپهخاک کاوشspoil pile, back dirtواژههای مصوب فرهنگستانخاک و دیگر مواد حاصل از کاوش در یک محوطة باستانی که غالباً از آنها برای پر کردن دوبارة تاشهها پس از اتمام کار استفاده میشود متـ . کپهخاک
کبهفرهنگ فارسی عمید۱. برآمدگی چیزی.۲. هرچیزی که روی هم ریخته و از زمین برآمده باشد، مانند کپۀ خاک.۳. [قدیمی] شاخ حجامت.
کومةلغتنامه دهخداکومة. [ م َ ] (ع اِ)کومه . توده ٔ خاک بلند برداشته . (منتهی الارب ) (آنندراج ). توده ای از خاک و جز آن و آن را صبره گویند. ج ، کُوُم ، اکوام . (از اقرب الموارد). توده . کپه : یک کپه خاک ؛ یک کومه ٔ خاک . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
کپهخاک کاوشspoil pile, back dirtواژههای مصوب فرهنگستانخاک و دیگر مواد حاصل از کاوش در یک محوطة باستانی که غالباً از آنها برای پر کردن دوبارة تاشهها پس از اتمام کار استفاده میشود متـ . کپهخاک