کچکلغتنامه دهخداکچک . [ ک َ چ َ ] (اِ) جانوری است که مشک آب را پاره کند و او را مشک در نیز گویند. (برهان )(از آنندراج ). جانوری است که مشک بدرد و آن را مشک در نیز خوانند. (فرهن
کچک چرمکلغتنامه دهخداکچک چرمک . [ ک ُ چ ِ چ َ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهست-ان حسی-ن آباد بخش حومه ٔ شهرستان سنندج . کوهستانی و سردسیر. سکنه 200 تن . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
کچک چرمکلغتنامه دهخداکچک چرمک . [ ک ُ چ ِ چ َ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهست-ان حسی-ن آباد بخش حومه ٔ شهرستان سنندج . کوهستانی و سردسیر. سکنه 200 تن . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
کچکوللغتنامه دهخداکچکول . [ ک َ] (اِ) کشکول . (برهان ) (آنندراج ). زنبیل . (ناظم الاطباء) : چون آن کچکول حلوا را در حضور خواجه گذاشتند... (انیس الطالبین بخاری نسخه ٔ خطی کتابخانه
اشرفلغتنامه دهخدااشرف . [ اَ رَ ] (اِخ ) علاءالدین قوجوق (یا کچک ). هفدهمین پادشاه ممالیک بحری مصر بود که در سال 742 هَ. ق . / 1341 م . به سلطنت رسید. (طبقات سلاطین اسلام ص 71).
کچللغتنامه دهخداکچل . [ ک ُ چ َ / ک َ چ َ ] (اِ) بمعنی کچک و آن جانوری باشد که مشک آب را پاره کند. (از برهان ). جانور مشک در. کچل و کچر یکی تصحیف است . (از آنندراج ). رجوع به ک