ککچلغتنامه دهخداککچ . [ ک َ ک َ ] (اِ) ترتیزک . (در لهجه ٔ گیلان ). (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). اسم فارسی جرجیر است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ).
کیک فنجانیcup cake, fairy cake, patty cakeواژههای مصوب فرهنگستانکیک اسفنجی کوچک و گردی که در قوطیهای مسی جداگانه یا قالبهای کاغذی پخته میشود
کیک اسفنجیsponge cakeواژههای مصوب فرهنگستانکیک متخلخل و سبک تهیهشده از آرد خودورا و شکر و تخممرغ زده و طعمدهندهها
کیک لیوانیmug cakeواژههای مصوب فرهنگستانکیکی که در درون لیوانی بزرگ و با استفاده از تندپز در مدتی کوتاه پخته میشود
ککچهلغتنامه دهخداککچه . [ ک َ چ َ ] (اِ) پنبه دانه را گویند و به عربی حب القطن خوانند. (برهان ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ).
ککچیلغتنامه دهخداککچی . [ ک َ ] (ص مرکب ) به هندی کسی که مدفوع آدمی را جمع کند. (انجمن آرا). رجوع به ککا شود.
ککروندهلغتنامه دهخداککرونده . [ ] (اِ) اسم فارسی جرجیر است . (فهرست مخزن الادویه ). رجوع به ککچ شود.
ککشلغتنامه دهخداککش . [ ک ِ ک ِ ] (اِ) اسم فارسی جرجیر است . (فهرست مخزن الادویه ). ککژ. تره تیزک . (برهان ) (آنندراج ). کیکیژ.(حاشیه ٔ برهان چ معین ). و رجوع به ککژ و ککچ شود.
ککژلغتنامه دهخداککژ. [ ک َ ک ِ ] (اِ) تره تیزک را گویند. و آن سبزیی باشد خوردنی که به عربی جرجر و ایهقان خوانند. (برهان ) (آنندراج ). شاهی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ککش . (برهان ). رجوع به ککچ و ماده ٔ بعد شود.
ککچهلغتنامه دهخداککچه . [ ک َ چ َ ] (اِ) پنبه دانه را گویند و به عربی حب القطن خوانند. (برهان ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ).
ککچیلغتنامه دهخداککچی . [ ک َ ] (ص مرکب ) به هندی کسی که مدفوع آدمی را جمع کند. (انجمن آرا). رجوع به ککا شود.