کیاوخانلغتنامه دهخداکیاوخان . (اِخ ) بنابه قول ابوریحان بیرونی پدر کی لهراسب بوده است ، اما مسعودی و حمزه ٔ اصفهانی کیوجی نقل کرده اند. (مزدیسنا و تأثیر آن در ادبیات پارسی تألیف معین متن و حاشیه ص 322).
کوخانلغتنامه دهخداکوخان . [ ک ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان شهر ویران که در بخش حومه ٔ شهرستان مهاباد واقع است و 137 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
کوخانلغتنامه دهخداکوخان . (اِخ ) نام یکی از چهار پسر منسیک ، جد مغولان است . (تاریخ گزیده چ لیدن ص 558). رجوع به همان مأخذ شود.
کیوجیلغتنامه دهخداکیوجی . [ ] (اِخ ) بنابه قول حمزه ٔ اصفهانی و مسعودی پدر کی لهراسب بوده است ، اما ابوریحان کیاوخان ضبط کرده است (مزدیسنا و تأثیر آن در ادبیات پارسی تألیف معین ، متن و حاشیه ٔ ص 322).