لغتنامه دهخدا
ترائی . [ ت َ ] (ع مص ) یکدیگر را دیدن . (تاج المصادربیهقی ) (زوزنی ) (دهار) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (آنندراج ). دیدن بعض آنها مر بعض را، کذا تراءالجمعان ؛ یعنی دچار شدند آن دو جمعیت بهم . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). دیدن بعض قوم بعض دیگر را. (اقرب الموارد) (