کستولغتنامه دهخداکستو. [ ک ُ ت َ ] (اِخ ) قریه ای است فرسنگی کمتر میانه ٔ شمال و مغرب فرک . (فارسنامه ٔ ناصری ).
کشتولغتنامه دهخداکشتو. [ ک َ ] (اِ) انگور نیم پخته و نیمرس . (ناظم الاطباء) (برهان قاطع) (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ).انگوری که از غورگی برآمده و بحلاوت نارسیده باشد.
کشتی کشتیلغتنامه دهخداکشتی کشتی . [ ک َ / ک ِ ک َ / ک ِ ] (ق مرکب ) بسیار. سخت بسیار. مقابل بس اندک : نعمت منعم چراست دریا دریامحنت مفلس چراست کشتی کشتی .ناصرخسرو (دیوان چ تقوی
انتقال کشتی به کشتیship-to-ship transfer, STS1واژههای مصوب فرهنگستاننوعی جابهجایی محصولات نفتی که در آن شناورها در دریا پهلوبهپهلوی هم قرار میگیرند و محموله از یکی به دیگری انتقال مییابد