کیسه دارانلغتنامه دهخداکیسه داران . [ س َ / س ِ ] (اِ مرکب ) (اصطلاح جانورشناسی ) راسته ای است از پستانداران پست جزو دسته ٔ بی جفتان که جنس ماده ٔ آن در حالت بارداری فاقد جفت است و بنابراین جنین در رحم نمی تواند تغذیه کند لذا به محض آنکه مدت کمی (در حدود یک هفته )
کیسه دارانفرهنگ فارسی عمیدگروهی از پستانداران که در زیر شکم آنها کیسهای است که بچههای خود را در آن میپرورانند.
کیسه کشیلغتنامه دهخداکیسه کشی . [ س َ / س ِ ک َ / ک ِ ] (حامص مرکب ) عمل و شغل کیسه کش . دلاکی . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به کیسه کش و کیسه کشیدن شود.
چکسهلغتنامه دهخداچکسه . [ چ َ س َ / س ِ ] (اِ) پارچه ٔ کاغذی را گویند که عطاران در آن مشک و عنبر و سفوف و سنون و زرو دارو وامثال آن پیچیده باشند و آن درهم شکسته شده باشد. (برهان ). کاغذی را گویند که در میان آن مشک و عنبر و زرو دارو و سفوف و سنون و امثال آن نه
چکشهلغتنامه دهخداچکشه . [ چ َش ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان میرده بخش مرکزی شهرستان سقز که در 12 هزارگزی شمال باختری سقز و 7 هزارگزی جنوب راه شوسه ٔ سقز به میاندوآب واقع است . کوهستانی وسردسیر است و 150
کیسه ورانلغتنامه دهخداکیسه وران . [ س َ / س ِ وَ ] (اِ مرکب ) حیوانات کیسه دار. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به کیسه داران شود.
کانگوروفرهنگ فارسی عمیدپستاندار علفخوار، از خانوادۀ کیسهداران، بومی استرالیا با دستهای کوتاه و پاهای بلند که در هنگام خطر خیزهای بلندی برمیدارد.
ساریقفرهنگ فارسی معین= ساریگ (از برزیلی ): (اِ.) پستانداری از راستة کیسه داران به جثة یک گربه که گوشتخوار و بومی آمریکای جنوبی است ، شب ها برای شکار از لانه اش خارج می شود و دارای دندان های نیش برنده است .
سارکوفیللغتنامه دهخداسارکوفیل . [ ک ُ ] (فرانسوی ، اِ) نوعی از جانوران پستاندار از تیره ٔ کیسه داران از خانواده ٔدازیور و مخصوص تاسمانی است و آن را شیطان تاسمانی نامند. جانوری است درشت اندام و کوتاه قد که روی پنجه های خود راه میرود و سری بزرگ و دندانهای قوی (42 د
کیسه دارلغتنامه دهخداکیسه دار. [ س َ / س ِ ] (نف مرکب ) کیسه دارنده . آنکه دارای کیسه (پول و غیره ) است . (فرهنگ فارسی معین ). || شخصی را گویند که چیزها را به هنگام ارزانی بخرد و نگاه دارد تا زمانی که آن جنس به غایت گرانی رسد، آنگاه بفروشد. (فرهنگ جهانگیری ). شخص
کیسهفرهنگ فارسی عمیدپارچهای که اطراف آن را دوخته و چیزی در آن بریزند؛ جیب.⟨ کیسهٴ صفرا: (زیستشناسی) کیسۀ گلابی شکل که در زیر کبد قرار دارد و صفرا در آن ذخیره میشود.
کیسهلغتنامه دهخداکیسه . [ س َ / س ِ ] (اِ) خریطه که در آن پول و زر نگه دارند. (آنندراج ). خریطه ٔ کوچکی که در آن پول می ریزند و یا در آن نوشتجات و اسنادو کاغذهای کاری را می گذارند و عموماً از ابریشم و پارچه های ظریف دیگر آن را می سازند، و هر خریطه مانندی که د
کیسهفرهنگ فارسی معین(س ) (اِ.) 1 - پارچه ای که اطراف آن را دوخته باشند تا بتوان چیزی در آن ریخت . 2 - جیب . ؛ ~ دوختن برای چیزی طمع کردن در آن چیز. ؛ از ~ی خلیفه بخشیدن کنایه از: از جیب دیگری یا به حساب دیگری بخشیدن . ؛سر ~ را شل کردن کنایه از: پول خرج کردن .
دکیسهلغتنامه دهخدادکیسه . [ دِ کیس ْ س ِ / دِ س ِ ] (صوت ) کلمه ٔتعجب است در تداول لوطیان و مشتی ها. علامت تعجب و علامت استفهام انکاری است . صوتی است علامت تعجب و گاهی تحقیر را. (یادداشت مرحوم دهخدا). دکی . دکیره . زکی .
دارکیسهلغتنامه دهخدادارکیسه . [ س َ / س ِ ] (اِ مرکب ) کیسه ای که هنگام خزان بر میوه ٔ درختان پوشانند تا برای زمستان بماند. || کیسه مانندی که از درخت معروف پشه دار بوجود می آید و درون آن پر از پشه است . (برهان ) (آنندراج ).
کهن کیسهلغتنامه دهخداکهن کیسه . [ ک ُ هََ / هَُ س َ / س ِ ] (ص مرکب ) مالدارقدیم . مقابل نوکیسه . (آنندراج ). آنکه دارای دولت دیرینه باشد. مقابل نوکیسه . (ناظم الاطباء). کسی که از قدیم ثروتمند بوده . (فرهنگ فارسی معین ). || طمعکا
ابوکیسهلغتنامه دهخداابوکیسه . [ اَ ک َی ْی ِ س َ ] (اِخ ) البرأبن قیس السکونی . تابعی است . اواز سعدبن ابی وقاص و از او ایادبن لقیط روایت کند.
نوکیسهلغتنامه دهخدانوکیسه . [ ن َ / نُو س َ / س ِ ] (ص مرکب ) نودولت . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). آنکه تازه به مال و دارائی رسیده . مقابل کهن کیسه . تازه به دوران رسیده . (فرهنگ فارسی معین ). ندیدبدید. تازه به دولت رسیده <span