کیمیاکاریلغتنامه دهخداکیمیاکاری . (حامص مرکب ) عمل کیمیاکار. کیمیاگری . حیله گری : کیمیاکاری جهان دورنگ لعل آتش نهفته در دل سنگ . نظامی .رجوع به کیمیاگری شود.
کامکارلغتنامه دهخداکامکار. (اِ) قسمی از گل سرخ که بشدت سرخی دارد. (ناظم الاطباء). و رجوع به کامگار شود.
دورنگلغتنامه دهخدادورنگ . [ دُ رَ ] (ص مرکب ) رنگی همراه رنگ دیگر. دارای دولون . ابلق . (ناظم الاطباء). که یک رنگ نیست . خلنگ . (از برهان ). شریجان . (منتهی الارب ) : سپید است این سزای گنده پیران دورنگ است این سزاوار دبیران . (ویس و رامین )