کینگاهلغتنامه دهخداکینگاه . (اِ مرکب ) کینه گاه . عرصه ٔ کارزار. رزمگاه . دشت کین . رجوع به کینه گاه شود.
کنایةلغتنامه دهخداکنایة. [ک ِ ی َ ] (ع مص ) سخن که بر غیرموضوع ٌله خود دلالت کند. گفتن یا لفظی گفتن و غیر مدلول ٌ علیه آن را اراده کردن و یا سخن گفتن به لفظی که معنی حقیقی و مجازی آن هر دو برابر باشد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (ازاقرب الموارد). || (اِ) سخن که بر غیر موضوع ٌله خود دلالت کند
کنایهلغتنامه دهخداکنایه . [ ک ِ ی َ / ی ِ ] (از ع ، اِ) کنایة. کنایت . رجوع به کنایت و ماده ٔ قبل و ترکیبهای این کلمه شود.
قناعلغتنامه دهخداقناع . [ ق ِ ] (ع اِ) پرده و پوشش که بر بالای مقنعه پوشند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). چیزی که زن سر خود را بوسیله ٔ آن پوشد و آن وسیعتر است از مقنع و مقنعه . (اقرب الموارد) : چو یوسف بر آیم بتخت قناعت درآویزم از چهره زرین قناعی . <p class="
ambushesدیکشنری انگلیسی به فارسیکمین، دام، کینگاه، مخفی گاه سربازانبرای حمله، سربازانی که درکمین نشسته اند، کمین کردن، در کمین نشستن
کميندیکشنری عربی به فارسیکمين , کينگاه , دام , سربازاني که درکمين نشسته اند , پناه گاه , مخفي گاه سربازان براي حمله , کمين کردن , در کمين نشستن