وارون QQ inverse, Q-1واژههای مصوب فرهنگستانوارون مقدار Q که آهنگ فرواُفت انرژی را برای موجهای حجمی یا سطحی در هر دوره مشخص میکند متـ . وارون ضریب کیفیت
شاخص KK indexواژههای مصوب فرهنگستانشاخصی سهساعته که معیار گسترۀ فعالیت سریع و نامنظم مغناطیسی توفان در زمان وقوع است
کلغتنامه دهخداک . [ کاف ] (ع حرف ) یکی از حروف هجا است ، مذکر آید و مؤنث مانند سایر حروف و نیز کاف در زبان عرب حرف جار است که جهت تشبیه آید، نحو: زید کالاسد. و تعلیل نزدیک قومی و منه قوله تعالی : کما ارسلنا فیکم رسولاً (قرآن 151/2)
کدیکشنری عربی به فارسیچنانکه , بطوريکه , همچنانکه , هنگاميکه , چون , نظر باينکه , در نتيجه , بهمان اندازه , بعنوان مثال , مانند , مال شما , مربوط به شما , متعلق به شما
کلغتنامه دهخداک . (حرف ) حرف بیست و پنجم از الفبای فارسی و بیست و دوم از حروف هجای عرب و یازدهم از حروف ابجد و نام آن کاف است . و در حساب جُمَّل آن را بیست گیرند و برای تشخیص از کاف پارسی یا «گ » آن را کاف تازی و کاف عربی گویند، و آن از حروف مصمته و مائیه و هم از حروف مکسور است ، و علامت خ
دام نمکلغتنامه دهخدادام نمک . [ م ِ ن َ م َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) دامی که با بکار بردن نمک تعبیه سازند. || مجازاً نمک گیر کردن کسی را : پرسیدمش ز صید لب خود گزیدو گفت صیاد را بدام نمک می توان گرفت .اسیر (از آنندراج ).
دامپزشکلغتنامه دهخدادامپزشک . [ پ ِ زِ ] (اِ مرکب ) بیطار. (از لغات مصوب فرهنگستان ). ستورپزشک (در پهلوی ). آنکه چهارپایان بیمار اهلی را درمان کند. چه ، دام در فارسی به معنی جانور اهلی میباشد. دامپزشک را فرهنگستان بجای بیطار که چهارپایان اهلی را درمان کند قرار داده است اما صحیح آن بود که «ستورپز
دامسکلغتنامه دهخدادامسک . [ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بالا ولایت بخش حومه ٔ شهرستان تربت حیدریه ، واقع در 6هزارگزی خاور تربت حیدریه . و 2هزارگزی جنوب شوسه ٔ عمومی تربت به باخرز. جلگه است و معتدل و دارای <span class="hl" d
دامکلغتنامه دهخدادامک . [ م َ ] (اِخ ) دهی از بخش نصرت آباد شهرستان زاهدان واقع در 77هزارگزی جنوب خاوری نصرت آباد و 18هزارگزی شوسه ٔ زاهدان به خاش . جلگه است و گرمسیر و دارای 125 تن سکنه . آب
دامکلغتنامه دهخدادامک . [ م َ ] (اِمصغر) مصغر دام . دام خرد. دام کوچک . رجوع به دام شود. || مقنعه و سرانداز زنان را نیز گفته اند. (برهان ). دامنی . (برهان ). سرانداز زنان که تور مانندست . سرانداز زنان مشبک و تورمانند. (فهرست لغات نظام قاری ص 199) <span class=