گارالغتنامه دهخداگارا. (اِخ ) پیرژان . آوازه خوان فرانسوی نوه ٔ ژزف گارا. متولد در بردو (1764 - 1823 م .).
آرایۀ شلومبرگرSchlumberger array, Schlumberger electrode arrayواژههای مصوب فرهنگستانآرایهای که در آن زوجالکترودهای داخلی برای اندازهگیری ولتاژ، در مقایسه با زوجالکترودهای خارجی جریان، خیلی به هم نزدیکاند
آرایۀ وِنِرWenner array, Wenner electrode arrayواژههای مصوب فرهنگستانآرایهای با الکترودهای همفاصله و متقارن که میتواند در امتداد خط اندازهگیری گسترش یابد
آرایۀ قطبی ـ قطبیpole-pole array, two-arrayواژههای مصوب فرهنگستانآرایهای که در آن دو الکترود جریان و پتانسیل پشت سر هم و در فاصلهای دور از هم بر روی خط برداشت (survey line) قرار میگیرند
آرایۀ دوقطبی ـ دوقطبیdipole-dipole array, double dipole arrayواژههای مصوب فرهنگستانآرایهای الکترودی که در آن یک دوقطبی جریان را به زمین میفرستد و دوقطبی مجاور اختلاف پتانسیل را اندازهگیری میکند
گاراژفرهنگ فارسی عمید۱. محوطۀ معمولاً سرپوشیدهای واقع در ساختمان که به نگهداری اتومبیلها اختصاص دارد؛ پارکینگ.۲. محلی که در آن اتومبیلها را تعمیر میکنند؛ تعمیرگاه.۳. مؤسسۀ حملونقل بار و مسافر.
گاراژلغتنامه دهخداگاراژ. (فرانسوی ، اِ) جائی که اتومبیل را در آن گذارند. جائی که مسافران برای تهیه ٔ بلیط مسافرت و سوار شدن بدانجا روند. جائی که رانندگان مسافران و بار را از آنجا سوار کنند و بدانجا پیاده کنند.
گاراژدارلغتنامه دهخداگاراژدار. (نف مرکب ) دارنده ٔ گاراژ. متصدی گاراژ. کسی که مسئول حمل بار و مسافران است . رجوع به گاراژ شود.
گاراژداریلغتنامه دهخداگاراژداری . (حامص مرکب ) عمل گاراژدار. گاراژ داشتن . به کار گاراژ پرداختن . رجوع به گاراژ و گاراژدار شود.
گاراژفرهنگ فارسی عمید۱. محوطۀ معمولاً سرپوشیدهای واقع در ساختمان که به نگهداری اتومبیلها اختصاص دارد؛ پارکینگ.۲. محلی که در آن اتومبیلها را تعمیر میکنند؛ تعمیرگاه.۳. مؤسسۀ حملونقل بار و مسافر.
گاراژلغتنامه دهخداگاراژ. (فرانسوی ، اِ) جائی که اتومبیل را در آن گذارند. جائی که مسافران برای تهیه ٔ بلیط مسافرت و سوار شدن بدانجا روند. جائی که رانندگان مسافران و بار را از آنجا سوار کنند و بدانجا پیاده کنند.
گاراژدارلغتنامه دهخداگاراژدار. (نف مرکب ) دارنده ٔ گاراژ. متصدی گاراژ. کسی که مسئول حمل بار و مسافران است . رجوع به گاراژ شود.
گاراژداریلغتنامه دهخداگاراژداری . (حامص مرکب ) عمل گاراژدار. گاراژ داشتن . به کار گاراژ پرداختن . رجوع به گاراژ و گاراژدار شود.
نیاگارالغتنامه دهخدانیاگارا. (اِخ ) نام رودخانه ای در ایالت شمالی «سن لوران » امریکا که آبشار مرتفع 47متری به همین نام دارد.