خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گال نماشن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
گال دادن
لغتنامه دهخدا
گال دادن . [ دَ ] (مص مرکب ) فریب دادن . بازی دادن : تا جماعت مژده میدادند و گال کای فرج بادت مبارک اتصال .مولوی (از برهان قاطع چ معین ).
-
گال زدن
لغتنامه دهخدا
گال زدن . [ زَ دَ ] (مص مرکب ) فریاد زدن . آواز برآوردن : جوانی چو گال عراقی زندبه پیری دلم هم وثاقی زند. مولانا ملک قمی (از جهانگیری ).همچو پروانه به گرد تو پر و بال زنم هر سحرگه به سر کوت رسم گال زنم .مولانا ملک قمی (از آنندراج ).
-
گال بازی
لغتنامه دهخدا
گال بازی . (حامص مرکب ) الک دولک .
-
گال بنگ
لغتنامه دهخدا
گال بنگ . [ ب َ ] (اِ مرکب ) گیاهی است که در ایام بهار از میان زراعت گندم و جو روید و غوزه دار و کنگره دار مانند غوزه ٔ لاله و در درون آن چند دانه ٔ گندم نارسیده و خوردن آن مستی آورد. اگر بیشتر خورند مردم رابیشعور کند و دیوانه سازد. (برهان ). و بخاطر...
-
گال وی
لغتنامه دهخدا
گال وی . [ ل ِ وِ ] (اِخ ) عالم سامی شناس فرانسوی که در 1869 م . لباس اعراب بدوی پوشیده داخل عربستان شد و هفتاد سند راجع به زبان سامی به دست آورد. رجوع به ایران باستان ص 49 شود.
-
پرنس د گال
لغتنامه دهخدا
پرنس د گال . [ پْرَ / پ ِ رَ دُ ] (اِخ ) (جزیره ٔ...) جزیره ای در جنوب آسیا در بغاز مالاکا دارای 60 هزار تن سکنه . مرکز آن قصبه ٔ اینانغ است . (قاموس الاعلام ج 2 ص 1502).