گاندادهلغتنامه دهخداگانداده . [ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) کنایه از مرد بدفعل و نیز بمعنی قحبه . (آنندراج ). رجوع به گانگاه شود.
اندادهلغتنامه دهخداانداده . [ اَ دَ / دِ ] (اِخ ) دهی است از بخش جغتای شهرستان سبزوار با 684 تن سکنه . آب آن از قنات و محصول آن غلات ،پنبه و زیره است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
اندودهلغتنامه دهخدااندوده . [ اَ دَ / دِ ] (ن مف ) اندودکرده شده . (ناظم الاطباء). اندودکرده . انداییده . (فرهنگ فارسی معین ).- اندوده آستین ؛ یعنی آستین برزده و ورمالیده . (شرفنامه ٔ منیری ) .- اندوده پوست </sp
گانگاهلغتنامه دهخداگانگاه . (اِ مرکب ) زفاف گاه و جائی که در آن جماع و مباشرت بعمل آید. (آنندراج ). رجوع به گانداده شود.