گاوریلغتنامه دهخداگاوری . [ رَ ] (اِخ ) حاکم نشین کانتون مانش از بخش کوتانس ساحل سیَن دارای 1195 تن سکنه .
افزارهآگاهdevice-awareواژههای مصوب فرهنگستانویژگی نرمافزاری که از اطلاعات موجود در درخواستهای اینترنتی برای شناسایی مرورگر یا افزارة همراه و تعیین قابلیتهای آن بهرهگیری میکند
توانآگاهpower-awareواژههای مصوب فرهنگستانویژگی افزاره یا سامانهای که از چگونگی بهرهگیری بهینه از توان الکتریکی برای انجام کارها آگاهی دارد
رایانش بافتآگاهcontext-aware computingواژههای مصوب فرهنگستانمتناسبسازی بهرهبرداری از خدمات رایانشی بهصورت خودکار برای هر کاربر براساس اطلاعات بافتاری، مانند مکان و حرکات کاربر و صدا و دمای محیط
رایانش توانآگاهpower-aware computingواژههای مصوب فرهنگستاناستفاده از مؤلفهها و اجزای توانآگاه در رایانش برای صرفهجویی در مصرف انرژی
سامانۀ بافتآگاهcontext-aware systemواژههای مصوب فرهنگستانسامانهای که با توجه به موقعیت یا بافت اطلاعات یا خدمات مناسب به کاربر ارائه میدهد
گاوریزهلغتنامه دهخداگاوریزه . [ زَ / زِ ] (اِ مرکب ) گاوخرد: طغیا؛ گاوریزه . (منتهی الارب ). طُغیا علم لبقرةالوحش و قیل للصغیر من بقرالوحش . (اقرب الموارد).
گاوریشلغتنامه دهخداگاوریش . (ص مرکب ) بی عقل و احمق و ابله و خام طمع. (برهان ) (غیاث ). مسخره . (غیاث ). ریش گاو : از فعال شاعران خر تمیز بی ادب وز خصال خواجگان گاوریش بدنهاد. سنایی .نی عجب گر گاوریشی زرگری گوساله ساخت طبع صاحب ک
گاوریزهلغتنامه دهخداگاوریزه . [ زَ / زِ ] (اِ مرکب ) گاوخرد: طغیا؛ گاوریزه . (منتهی الارب ). طُغیا علم لبقرةالوحش و قیل للصغیر من بقرالوحش . (اقرب الموارد).
گاوریشلغتنامه دهخداگاوریش . (ص مرکب ) بی عقل و احمق و ابله و خام طمع. (برهان ) (غیاث ). مسخره . (غیاث ). ریش گاو : از فعال شاعران خر تمیز بی ادب وز خصال خواجگان گاوریش بدنهاد. سنایی .نی عجب گر گاوریشی زرگری گوساله ساخت طبع صاحب ک
جنگاوریلغتنامه دهخداجنگاوری . [ ج َ وَ ] (حامص مرکب ) جنگجویی . دلیری . شجاعت .نبرد و پیکار و مبارزت . (ناظم الاطباء) : دو مرغ دلاور در آن داوری زمانی نمودند جنگاوری . نظامی .ندیدم به مردانگی چون تو کس که جنگاوری بر دو نوع است و ب