گاوچهلغتنامه دهخداگاوچه . [ چ َه ْ ] (اِ مرکب ) مخفف گاوچاه . چاه بسیار بزرگ . یا چاه بسیار ژرف و بسیار تک ، عمیق . چاهی که از آن آب با گاو کشند. رجوع به گاوچاه شود.
نمای برونبرشcut away shot, cut awayواژههای مصوب فرهنگستاننمایی که جزو رویداد اصلی فیلم نیست، ولی به آن ارتباط دارد و همزمان با آن ارائه میشود
دور ازaway fromواژههای مصوب فرهنگستاندر آییننامة کالای خطرناک، اصطلاحی برای بیان فاصلة استقرار کالاهای مربوط به زیرگروههای مختلف از یکدیگر که معمولاً حدود 3 متر است
غواص آدامزGavia adamsiiواژههای مصوب فرهنگستانگونهای از تیرۀ غواصیان و راستۀ غواصسانان که بزرگترین عضو خانواده با بزرگترین منقار است و بالای بدن و گردن و سرش سیاه است و نوارهای سفیدی بر روی گردن دارد
غواص ستارهایGavia stellataواژههای مصوب فرهنگستانگونهای از تیرۀ غواصیان و راستۀ غواصسانان که کوچکترین عضو خانواده است و منقار کوچک و خمیده به سمت بالا و پاهای کوچک دارد
بُنبهاfly-away costواژههای مصوب فرهنگستانارزش هواگَرد بدون احتساب قطعات یدکی و هزینههای آموزش و پشتیبانی
گاوچهرلغتنامه دهخداگاوچهر. [ چ ِ ] (ص مرکب ) آنچه صورت گاو دارد. || گاوپیکر که گرز فریدون باشد و آن را بهیأت سر گاومیش از آهن ساخته بودند. (برهان ) : سرش را بدین گرزه ٔ گاوچهربکوبم نه بخشایش آرم نه مهر. فردوسی .زدم بر سرش گرزه ٔ گاو
گرزه ٔ گاوچهرلغتنامه دهخداگرزه ٔ گاوچهر. [ گ ُ زَ / زِی ِ چ ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) گرزه ٔ گاوپیکر است که گرز فریدون باشد. (جهانگیری ) (برهان ) : همیگشت [ اسفندیار ] بر سان گردان سپهربچنگ اندرون گرزه ٔ گاوچهر.
گرز گاوچهرلغتنامه دهخداگرز گاوچهر. [ گ ُ زِ چ ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) گرزی که هیأت آن بشکل گاو باشد:شود شیران میدان را ز گرزگاوچهر اوسواد چشم در کله چو سنگ سرمه در هاون .سیف اسفرنگ (از جهانگیری ).
گاوچاهلغتنامه دهخداگاوچاه . (اِ مرکب ) چاه فراخ و بسیار ژرف و دورتک . بَیون . (منتهی الارب ). رجوع به گاوچه شود.
گاوچهرلغتنامه دهخداگاوچهر. [ چ ِ ] (ص مرکب ) آنچه صورت گاو دارد. || گاوپیکر که گرز فریدون باشد و آن را بهیأت سر گاومیش از آهن ساخته بودند. (برهان ) : سرش را بدین گرزه ٔ گاوچهربکوبم نه بخشایش آرم نه مهر. فردوسی .زدم بر سرش گرزه ٔ گاو