داوارواژهنامه آزادچادر عشایر لر که از پشم بز درست می شد و از گرما و سرما جلوگیری می کرد و خانه ی مناسبی برای عشایر کوچ نشین بوده است.
دایواریلغتنامه دهخدادایواری . (اِخ ) دهی از بخش قصرقند شهرستان چاه بهار. در 26هزارگزی شمال قصرقند کنار راه مالرو قصرقند به چانف . کوهستانی . با 250 تن سکنه . آب آن رودخانه . محصول آنجا غلات و برنج و خرما و لبنیات . شغل اهالی زرا
دهوارلغتنامه دهخدادهوار. [ دِ ] (اِخ ) طایفه ای از طوایف ناحیه ٔ سراوان کرمان . (از جغرافیایی سیاسی کیهان ج 98).
دیوگوهرلغتنامه دهخدادیوگوهر. [ وْ گ َ / گُو هََ ] (ص مرکب ) دیونژاد. دیونهاد. با سرشت دیو : نشکند قدرگوهر سخنم نظم هر دیوگوهر مهذار.خاقانی .آه من سازد آتشین پیکان تا در این دیوگوهر اندازد. <p