گذرگاه 2check-in line 2واژههای مصوب فرهنگستانخطوط یا محلهای وارسی بلیت که ممکن است با نرده از هم مجزا شوند
درآگاهلغتنامه دهخدادرآگاه . [ دَ ] (اِخ ) دهی است مرکزدهستان درآگاه بخش سعادت آباد شهرستان بندرعباس ، واقع در 18هزارگزی باختر حاجی آباد و سر راه مالرو طارم به نی ریز، با 252 تن سکنه . آب آن از چشمه و قنات و راه آن مالرو است . (
درآگاهلغتنامه دهخدادرآگاه . [ دَ ] (اِخ ) قریه ای است سه فرسنگی میانه ٔ جنوب و شرق خشن آباد. (فارسنامه ٔ ناصری ). نام یکی از دهستانهای پنجگانه ٔ بخش سعادت آباد شهرستان بندرعباس . این دهستان در جنوب حاجی آباد واقع و محدود است ؛ از شمال به دهستان طارم ، از خاور به دهستان فارعان از جنوب به دهستان
دراءةلغتنامه دهخدادراءة.[ دَ ءَ ] (ع مص ) مصدر دَرْء است در تمام معانی . (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). رجوع به درء شود.
دراعیلغتنامه دهخدادراعی . [ دَ عی ی ] (ع اِ) ج ِ دِرعیّة. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به درعیة شود.
پاساژفرهنگ فارسی معین[ فر. ] ( اِ.) 1 - معبر، گذرگاه . 2 - بازار سرپوشیده که دو طرف آن مغازه وجود دارد.
معبرفرهنگ فارسی معین(مَ بَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - محل عبور، گذرگاه . 2 - پُل و هر آنچه که با آن بتوان از رود عبور کرد. 3 - کِشتی . ج . معابر.
گذرگاهلغتنامه دهخداگذرگاه .[ گ ُ ذَ ] (اِ مرکب ) ممر. (دهار). معبر. جای گذر. جای عبور. راه و جای گذر و عبور از دریا. (آنندراج ). مسیر. منفذ. مجری . خِیاط. (منتهی الارب ) : جایی که گذرگاه دل مجنون است آنجا دوهزار نیزه بالا خون است . (منسوب به
گذرگاهلغتنامه دهخداگذرگاه .[ گ ُ ذَ ] (اِ مرکب ) ممر. (دهار). معبر. جای گذر. جای عبور. راه و جای گذر و عبور از دریا. (آنندراج ). مسیر. منفذ. مجری . خِیاط. (منتهی الارب ) : جایی که گذرگاه دل مجنون است آنجا دوهزار نیزه بالا خون است . (منسوب به
تنظیمگر گذرگاهgrade crossing traffic control deviceواژههای مصوب فرهنگستانافزارهای که از آن برای محافظت یا اعلام خطر در تقاطع راهآهن و خیابان یا حملونقل عمومی هدایتشده و خیابان استفاده میشود