ژرفیلغتنامه دهخداژرفی . [ ژَ ] (ص نسبی ) منسوب به ژرف . || (حامص ، اِ) عمق . گودی . غور. یکی از ابعاد سه گانه مقابل درازی و پهنی . (برهان ). ژرفا : به روستای ارغان چاهی آب است ژرفی آن همه ٔ جهان نتواند دانست . (حدود العالم ).اگر خون آن کشتگان را ز خاک بژرفی برد
یرفئیلغتنامه دهخدایرفئی . [ ی َ ف َ] (ع ص ، اِ) بیرون رفته دل از بیم و ترس . || چراننده ٔ گوسپندان . || شترمرغ نر رمنده . || آهوی جهجهان گریزان . (منتهی الارب ).
chartsدیکشنری انگلیسی به فارسینمودار، جدول، نگاره، گرافیگ، ترسیم اماری، نقشه، کشیدن، بر روی نقشه نشان دادن
chartدیکشنری انگلیسی به فارسیچارت سازمانی، جدول، نگاره، گرافیگ، ترسیم اماری، نقشه، کشیدن، بر روی نقشه نشان دادن
مخططدیکشنری عربی به فارسینوعي چاپ عکاسي که زمينه ان ابي ونقش ان سفيد است , چاپ اوزاليدکه براي کپيه نقشه ورسم هاي فني بکار ميرود , برنامه کار , نقشه , نمودار , جدول (اطلا عات) , گرافيگ , ترسيم اماري , بر روي نقشه نشان دادن , کشيدن , طرح کردن , نگاره