گرانبار کردنلغتنامه دهخداگرانبار کردن . [ گ ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) سنگین کردن بار. ثقیل کردن حمل . وزین نمودن بار : بفرمود شه تا از آن خاک زردشتربان صد اشتر گرانبار کرد. نظامی . || بسیار بارور شدن درخت : مهر تو ب
پیرانبارلغتنامه دهخداپیرانبار. [ اَم ْ ] (اِخ ) دهی از دهستان حاجیلو بخش کبودراهنگ شهرستان همدان . واقع در 21 هزارگزی باختری قصبه ٔ کبودرآهنگ و 5 هزارگزی باختر حصار. تپه ، ماهور، سردسیر، دارای 220</span
گرانبارلغتنامه دهخداگرانبار. [ گ ِ ] (ص مرکب ) کسی که بار گران دارد. سنگین بار. آنکه بار او سنگین است : ساز سفرم هست و نوای حضرم هست اسبان سبکبار و ستوران گرانبار. فرخی .کیست که ازبخشش تو نیست گران دخل کیست که از منت تو نیست گرانب
اجآثلغتنامه دهخدااجآث . [ اِج ْ ] (ع مص ) گرانبار کردن : اَجْاءَثَه ُ الحِمل ؛ گرانبار کرد او را. (منتهی الارب ).
مؤودلغتنامه دهخدامؤود. [ م َ ئو ] (ع ص ) گرانبار از کار.(منتهی الارب ). گرانبار. (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
گرانبارلغتنامه دهخداگرانبار. [ گ ِ ] (ص مرکب ) کسی که بار گران دارد. سنگین بار. آنکه بار او سنگین است : ساز سفرم هست و نوای حضرم هست اسبان سبکبار و ستوران گرانبار. فرخی .کیست که ازبخشش تو نیست گران دخل کیست که از منت تو نیست گرانب
گرانبارلغتنامه دهخداگرانبار. [ گ ِ ] (ص مرکب ) کسی که بار گران دارد. سنگین بار. آنکه بار او سنگین است : ساز سفرم هست و نوای حضرم هست اسبان سبکبار و ستوران گرانبار. فرخی .کیست که ازبخشش تو نیست گران دخل کیست که از منت تو نیست گرانب