لغتنامه دهخدا
گرانجان . [ گ ِ ] (ص مرکب ) کنایه از مردم سخت جان . (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا). بسیار مقاومت کننده در برابر چیزی . پوست کلفت . دیرپذیر : و بر کرسی گرانجان مباش و ترش روی . (قابوسنامه ).گرانی ببردم ز درگاهش ایرامرید سبکدل گرانجان نباشد.