گردش خونلغتنامه دهخداگردش خون . [ گ َ دِ ش ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) دوران دم . گردیدن خون در رگها. رجوع به دوران دم شود.
گردشدیکشنری فارسی به عربیالو , تجوال , تعرج , توزيع , جنس , خبب , دائرة , دوارة , دوران , زيادة , سفر , سفرة , عملية , فترة , لفة , نزهة
گردشفرهنگ مترادف و متضاد۱. پرسه، پیکنیک، تفرج، تفریح، سیاحت، گشت، هواخوری ۲. جولان، حرکت، دور، دوران، سیر ۳. تغییر، دگرگونی
گردشدیکشنری فارسی به انگلیسیcircuit, circulation, currency, excursion, flow, gyration, outing, promenade, ramble, rotation, round, saunter, swirl, tour, turn, wheel, whirl