گردهماییدیکشنری فارسی به انگلیسیassemblage, colloquium, conference, congregation, congress, convention, convocation, coven, forum, gathering, huddle, meet, meeting, muster, parley, session, sitting, symposium, talk, turnout, assembly
تالار گردهماییconvention roomواژههای مصوب فرهنگستانمحلی در مهمانخانهها/ هتلهای بزرگ برای برگزاری انواع اجتماعات از قبیل همایشها و هماندیشیها و مجمعها
گردهماییدیکشنری فارسی به انگلیسیassemblage, colloquium, conference, congregation, congress, convention, convocation, coven, forum, gathering, huddle, meet, meeting, muster, parley, session, sitting, symposium, talk, turnout, assembly
دام داشتنلغتنامه دهخدادام داشتن . [ ت َ ] (مص مرکب ) دامداری . مالک دام بودن . حافظ و نگهبان دام بودن (در هر دو معنی آلت صید و حیوان اهلی ). || وسیله ٔ صید قرار دادن دام و تله : زانکه دین را دام دارد بیشتر پرهیز کن زانکه سوی او چو آمد صید را زنهار نیست .<p class
دام رودلغتنامه دهخدادام رود. (اِخ ) دهی است از دهستان فروغن بخش ششتمد شهرستان سبزوار، واقع در 42هزارگزی باختر ششتمد و 4هزارگزی جنوب کال شور. جلگه است و گرمسیر و دارای 270 تن سکنه . آب آن از قنات
تالار گردهماییconvention roomواژههای مصوب فرهنگستانمحلی در مهمانخانهها/ هتلهای بزرگ برای برگزاری انواع اجتماعات از قبیل همایشها و هماندیشیها و مجمعها