پرده دارلغتنامه دهخداپرده دار. [ پ َ دَ ] (نف مرکب ) حاجب . (دهار). سادِن . خرم باش . دربان . (غیاث اللغات ) : چنین گفت با پرده داران اوی پرستنده و پایکاران اوی . فردوسی .چو خاقان برفت از پس شهریارعنانش گرفت آن زمان پرده دار. <
پرده داریلغتنامه دهخداپرده داری . [ پ َ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) سمت حاجب . سمت پرده دار. سدانت . حِجبه . حِجابت . حاجبی . || سِرنگاهداری . پرده پوشی . سِرپوشی . رازداری . سَتّاری . سِرنگهداری .
پرده دارفرهنگ فارسی عمیدکسی که در قدیم در دربار پادشاهان و بزرگان مراقب بار یافتن اشخاص بوده؛ حاجب؛ دربان: ◻︎ آن را که عقل و همت و تدبیر و رای نیست / خوش گفت پردهدار که کس در سرای نیست (سعدی: ۱۶۵).
پرده دارفرهنگ فارسی معین( ~.) (اِ. ص .) دربان ، حاجب ، کسی که در قدیم در دربار پادشاهان مسئول بار دادن بود.