گرده گاهلغتنامه دهخداگرده گاه . [ گ ُ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) آنجای که گرده بدانجاست . آنجای از درون انسان یا حیوان که گرده (قلوه ) بدانجاست . قلوه گاه : بزد نیزه بر گردگاه دو گردبرآورد و زد بر زمین کردخرد. اسدی
پایگاه ردۀ جلوadvanced baseواژههای مصوب فرهنگستانپایگاهی در نزدیکی یا داخل منطقۀ عملیاتی که مأموریت اصلی آن پشتیبانی از عملیاتهای نظامی است
پایگاه عملیاتی ردۀ جلوadvanced operations baseواژههای مصوب فرهنگستاندر عملیاتهای ویژه، پایگاهی کوچک و موقتی در منطقۀ عملیات ویژۀ مشترک برای فرماندهی و مراقبت و احیاناً پشتیبانی آموزش یا پشتیبانی عملیات راهکنشی
گرده گاهلغتنامه دهخداگرده گاه . [ گ ُ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) آنجای که گرده بدانجاست . آنجای از درون انسان یا حیوان که گرده (قلوه ) بدانجاست . قلوه گاه : بزد نیزه بر گردگاه دو گردبرآورد و زد بر زمین کردخرد. اسدی
گرده گهلغتنامه دهخداگرده گه .[ گ ُ دَ / دِ گ َه ْ ] (اِ مرکب ) مخفف گرده گاه . || قد و قامت . (ولف ). و رجوع به گرده گاه شود.- گرده گه برکشیدن ؛ کنایه از بلندبالا شدن . کشاله کردن : ز پستی و کندی به مردی ر
کشاله کردنلغتنامه دهخداکشاله کردن . [ ک َ / ک ِ ل َ / ل ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) گرده گاه برکشیدن . یازیدن (عامیانه ) (یادداشت مؤلف ). منبسط کردن و یازیدن تن و دراز شدن بسوی چیزی . خود را بسویی کشیدن . به طرفی خزیدن .- <span clas
گردهلغتنامه دهخداگرده . [ گ ُ دَ / دِ ] (اِ) عضو مخصوص . (انجمن آرا). میان دو کتف که سنگینی کوله بر روی آن افتد. میان دو شانه . پائین گردن از پشت .- کار از گرده ٔ کسی کشیدن ؛ بنفع خود او رابکار واداشتن . || کلیه . (فرهنگ رشیدی
گاهلغتنامه دهخداگاه . (اِ) عصر. دوره . زمان : و از خلق نخست که را آفرید از گاه آدم تا این زمانه . (ترجمه ٔ طبری بلعمی ).چنین تا بگاه سکندر رسیدز شاهان هر آنکس که آن تخت دید. فردوسی .باده ای چون گلاب روشن و تلخ مانده در خم ز گا