گردپیچ کردنلغتنامه دهخداگردپیچ کردن . [گ ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) جمع کردن و در قبض و تصرف درآوردن . (آنندراج ). || محاصره کردن مکانی دائره وار : و لشکرهای دیگر از جوانب بهم پیوستند و آن قلعه را گردپیچ کردند. (جهانگشای جوینی ).
رلۀ رادیوییradio relay, radio repeaterواژههای مصوب فرهنگستانایستگاه رلهای که نشانکها/ سیگنالهای بسامد رادیویی را پس از ساماندهی عبور میدهد
رادیوی سیار شخصیprivate mobile radio, personal mobile radio, PMRواژههای مصوب فرهنگستانسامانۀ ارتباطات رادیویی سیاری که ارائهدهندگان خدمات اضطراری، ازجمله نیروی انتظامی و آتشنشانی و فوریتهای پزشکی و نیز سامانههای مسافربری، از آن عمدتاً برای نظارت بر ناوگان خود استفاده میکنند
موج حامل رادیوییradio frequency carrier wave, radio frequency carrierواژههای مصوب فرهنگستاننشانک/ سیگنال حاملی که در باند بسامد رادیویی قرار دارد
نشانفرست رادیویی چرخانrotating radio beacon, revolving radio beaconواژههای مصوب فرهنگستاننوعی نشانفرست رادیویی که امواج را با چرخش کامل به تمام جهات ارسال میکند
خط انتقال بسامد رادیوییradio frequency transmission line, radio frequency lineواژههای مصوب فرهنگستانخط انتقال طراحیشده برای کار در بسامدهای رادیویی