ریزیدهلغتنامه دهخداریزیده . [ دَ / دِ ] (ن مف / نف ) پراکنده و منتشر. (ناظم الاطباء): هری ؛ از هم ریزیده از پختگی . (السامی فی الاسامی ). || گداخته و ذوب شده . (ناظم الاطباء). || خردشده و ریزریزشده . (ناظم الاطباء). مُفَتَّت .
رزدهلغتنامه دهخدارزده . [ رَ دَ / دِ ] (ص ) مانده و کوفته شده و آزرده ٔ راه . (ناظم الاطباء) (از برهان ). کوفته و آزرده و مانده . (از شعوری ج 2 ص 15). پنهان مانده و کوفته و آزرده . (انجمن آرا
رزیدهلغتنامه دهخدارزیده . [ رَ دَ / دِ ] (ن مف ) رنگ شده و لکه شده . (ناظم الاطباء). رنگ کرده . (آنندراج ) (انجمن آرا).
منقوبلغتنامه دهخدامنقوب . [ م َ ] (ع ص ) گرزده . (منتهی الارب ). مبتلا به جرب و گری . || سوراخ شده و تهی و میان کاواک و کنده . (ناظم الاطباء).
جزجگرزدهلغتنامه دهخداجزجگرزده . [ ج ِزْ زِ ج ِ گ َ زَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) نفرینی است . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به جزجگر شود.