افریدونلغتنامه دهخداافریدون . [ اَ ] (اِخ ) همان آفریدون است . (شرفنامه ٔ منیری ). فریدون باشد و او پادشاهی بود و بعضی گویند افریدون نوح (ع ) است و بعضی ذوالقرنین اعظم او را میدانن
دستانلغتنامه دهخدادستان . [ دَ ] (اِخ ) نام زال پدر رستم . (جهانگیری ) (برهان ) (غیاث ). لقب زال پدر رستم چرا که به افسون مشهور بود که سیمرغ پیش او حاضر می شد. (غیاث از سراج ). ب
مزراقلغتنامه دهخدامزراق . [ م ِ ] (ع اِ) نیزه ٔ خرد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). زوبین . (دهار). ژوبین . ج ، مزاریق . (پیشرو ادب زمخشری ص 413). نیزه
کمندلغتنامه دهخداکمند. [ ک َ م َ ] (اِ) ریسمانی باشد که در وقت جنگ در گردن خصم انداخته به خود کشند و گاهی شخصی یا چیزی را از جای بلند نیز بر آن انداخته به خود می کشند. (آنندراج
مسمارلغتنامه دهخدامسمار. [ م ِ ] (ع اِ) آنچه بدان چیزی را استوار کنند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). هرچه بدان چیزی یا جائی را بند و مضبوط نمایند. بند آهن . (منتهی الارب ) (ناظم