پیشرسscratch race, scratch 1واژههای مصوب فرهنگستانیکی از مسابقات راهه که برای مردان در پانزده کیلومتر و برای زنان در ده کیلومتر برگذار میشود و در آن برنده رکابزنی است که زودتر از خط پایان عبور کند
جوش 1rashواژههای مصوب فرهنگستانبثورات موقتی بر روی پوست که معمولاً با سرخی یا خارش همراه باشد متـ . دانه 3
بالارَسreach stackerواژههای مصوب فرهنگستانخودروِ بارکش با تجهیزاتی برای بلند کردن و روی هم چیدن و جابهجایی همزمان چند بارگُنج
پرتابههای دهانۀ برخوردیcrater raysواژههای مصوب فرهنگستانپرتابههایی که پراکنش آنها تا شعاع ده برابر قطر یک دهانۀ برخوردی تازه گستردگی دارد
پرتوهای پیرامحوریparaxial raysواژههای مصوب فرهنگستانپرتوهای نوری که مسیرهای آنها بسیار نزدیک به محور اپتیکی و تقریباً موازی با آن است
کوبشلغتنامه دهخداکوبش . [ ب ِ ] (اِمص ) عمل کوبیدن . کوفتن . (فرهنگ فارسی معین ) : چنان کوبش گرز و کوپال بودکه دام و دد از بانگ بی هال بود. اسدی (از فرهنگ فارسی معین ).و رجوع به کوبیدن و کوفتن شود.
مقللغتنامه دهخدامقل . [ م ُ ] (اِ) نوعی از عطر باشد که آن را از عود و عنبر و صندل و غیر آن سازند. بواسیر را نافع است . (برهان ). در مؤیداز بعضی کتب طبی نقل کرده که عطری است مرکب از چهارجزو. (فرهنگ رشیدی ). نوعی از عطریات که از عود و عنبر و صندل و جز آن سازند. (ناظم الاطباء). || هفت تخمه ٔ ب
کوپاللغتنامه دهخداکوپال .(اِ) لخت آهنین بود، تازیش عمود است . (لغت فرس اسدی ). عمود و گرز آهنین را گویند. (برهان ). به معنی گرزو عمود باشد و به بای عربی معنی آن روشن تر شود یعنی کوبنده ٔ بال و بازو و به قانونی که در فارسی رسم است یک با را حذف کرده کوب بال را کوبال گویند . (آنندراج ). گوپال . ک
پهلوانیلغتنامه دهخداپهلوانی . [ پ َ ل َ / ل ِ ] (ص نسبی ) منسوب به پهلوان و پهلوانان و پهلو (پارت ) . بمناسبت شجاعت و دلیری این قوم . پارتی . پهلوی : فزون از پسر داشتی قیصرش بیاراستی پهلوانی برش . فردوسی .</p
گرزفرهنگ فارسی عمیداز آلات جنگ که در قدیم به کار میرفته و از چوب و آهن ساخته میشده و سر آن بیضیشکل یا گلولهمانند بوده و آن را بر سر دشمن میزدند؛ دبوس؛ کوپال.
گرزلغتنامه دهخداگرز. [ گ ُ ] (اِ) پهلوی وزر ، اوستا وزرا ، معرب آن جُرز، ارمنی ورز ، هندی باستان وجره (گرز رعد [ ایندرا ]، کردی گورز . و رجوع به گرزه شود. (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). عمود آهنین . (برهان ). کوپال و لخت . (از فرهنگ اسدی ). عمود باشد و گرز گاوسار گویند آن را که فریدون داشت
گرزلغتنامه دهخداگرز. [ گْرُ / گ ِ رُ ] (اِخ ) ژان باتیست . نقاش فرانسوی ، متولد در تورنوس (1725-1805 م .) (سون و لوار) . وی در ساختن صحنه های خانوادگی و تصاویر اشخاص مهارت داشت و آثار عمده ٔ
رنگرزلغتنامه دهخدارنگرز. [ رَ رَ ] (نف مرکب ) صَبّاغ . (آنندراج ) (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ) (فرهنگ نظام ) (ناظم الاطباء). کسی که کارش رنگ کردن پارچه و غیر آن است ، و مرکب است از لفظ «رنگ » و «رز» از مصدررزیدن بمعنی رنگ کردن . (از فرهنگ نظام ). مرکب است از رنگ + رز (رزیدن ). کسی که پارچه و ج
مظفربیک رنگرزلغتنامه دهخدامظفربیک رنگرز. [ م ُ ظَف ْ ف َ ب ِ ک ِ رَ رَ ] (اِخ ) از اهالی کرمان و شخص کاسب و مهربان است . شاعر بسیار پخته ای است و این رباعی او شهرت فراوان دارد:افسوس که همدمان مونس رفتندیاران موافق مهندس رفتندآنها که به هم نشسته بودیم مدام هر یک به بهانه ای ز مجلس رفتند
هگرزلغتنامه دهخداهگرز. [ هََ گ َ / گ ِ ] (ق ) هرگز. هرگیز. هیچوقت . هیچگاه . ابدا. (یادداشتهای مؤلف ) : چنان نبینی تا دل نکرده کار هگرزبه چوب رام شود، یوغ را نهد گردن . اورمزدی .همتی دارد بررفته ب
گرزفرهنگ فارسی عمیداز آلات جنگ که در قدیم به کار میرفته و از چوب و آهن ساخته میشده و سر آن بیضیشکل یا گلولهمانند بوده و آن را بر سر دشمن میزدند؛ دبوس؛ کوپال.