رماجلغتنامه دهخدارماج . [ رُم ْ ما ] (ع اِ) صورت دیگری است از رَماج . گره های نیزه و میان دو پیوندآن . (المنجد) (اقرب الموارد). رجوع به رَماج شود.
ریمازلغتنامه دهخداریماز. (اِ) ریماد. یک نوع جامه ٔ لطیف . (ناظم الاطباء). جامه . (شرفنامه ٔ منیری ). نوعی ازجامه ٔ لطیف بود و آن را گیماز هم خوانند. (از برهان ) (از فرهنگ جهانگیری ). رجوع به ریمز و ریماد شود.
پرمازلغتنامه دهخداپرماز. [ پ ُ ] (ص مرکب ) پرچین . پرشکن . ترنجیده : درچو بگشاد و بدان دخترکان کرد نگاه دید چون زنگی هر یک را دو روی سیاه جای جای بچه ٔ تابان چون زهره و ماه بچه ٔ سرخ چو خون و بچه ٔ زرد چو کاه سر نگونسار ز شرم و روی تیره ز گناه هر
گرماجلغتنامه دهخداگرماج . [ ] (اِخ ) اسم طایفه ای از ایلات کرد است که در کرکوک سلیمانیه شهردوز سنجاق کوی حریر ساوجبلاغ مکری بانه مسکن دارد. این طایفه را بابان هم میگویند. (جغرافیای سیای کیهان ص 57).
گرماجلغتنامه دهخداگرماج . [ ] (اِخ ) اسم طایفه ای از ایلات کرد است که در کرکوک سلیمانیه شهردوز سنجاق کوی حریر ساوجبلاغ مکری بانه مسکن دارد. این طایفه را بابان هم میگویند. (جغرافیای سیای کیهان ص 57).