راه چوبکِشیskidding road, skid roadواژههای مصوب فرهنگستانگذرگاهی که در آن عملیات راهسازی انجام شده است و مسیر چوبکِشی را به انبارگاه متصل میکند
ره شاهلغتنامه دهخداره شاه . [ رَه ْ ] (اِمرکب ) شاهراه و راه گشاده و بزرگ . (ناظم الاطباء) (از برهان ) (آنندراج ). رجوع به راه شاه و شاهراه شود.
ره گشایلغتنامه دهخداره گشای . [ رَه ْ گ ُ] (نف مرکب ) ره گشا. آغازنده ٔ راه و گشاینده ٔ راه . (ناظم الاطباء). رجوع به راه گشای شود. || (اِمرکب ) نام روز هفدهم از هر ماه یزدجردی . (ناظم الاطباء) (از برهان ) (از آنندراج ) (از فرهنگ جهانگیری ).
گره گشافرهنگ فارسی عمید۱. مشکلگشا.۲. آنکه گره از کار کسی بگشاید؛ کسی که مشکل کاری را برطرف سازد؛ مشکلگشا.
گره گشاییلغتنامه دهخداگره گشایی . [ گ ِ رِه ْ گ ُ ] (حامص مرکب ) گشوده شدن گره . بازشدن گره . مجازاً برطرف شدن مانع. آسان شدن کار : دولت سبب گره گشایی است فیروزه ٔ خاتم خدایی است . نظامی .گر عودکند گره نمایی تو نافه شو از گره گشایی
گره گشایی کردنلغتنامه دهخداگره گشایی کردن . [ گ ِ رِه ْ گ ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) گره باز کردن . مجازاً مشکلی را آسان کردن : بهوش باش دلی را به سهو نخراشی به ناخنی که توانی گره گشایی کرد.صائب .