روروro-ro, roll-on roll-offواژههای مصوب فرهنگستاننوعی بارگیری و تخلیه که در آن بار بر روی وسایل چرخدار ازطریق شیبراهه به کشتی وارد یا از آن خارج میشود
موج ریلیRayleigh wave, R waveواژههای مصوب فرهنگستاننوعی موج سطحی که موجب حرکت پسرونده و بیضیوار ذرات در محیط میشود
گرگیلغتنامه دهخداگرگی . [ گ ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان عشق آباد بخش فدیشه ٔ شهرستان نیشابور واقع در 15 هزارگزی شمال خاوری فدیشه . هوای آن معتدل . دارای 43 تن سکنه است . محصول آن غلات و تریاک . آب آنجا از قنات تأمین میشود.
گرگیلغتنامه دهخداگرگی . [ گ ُ ] (حامص ) گرگ بودن . عمل گرگ کردن . درندگی : به گرگی ز گرگان توانیم رست که بر جهل جز جهل نارد شکست . نظامی .شبانی پیشه کن بگذار گرگی مکن با سربزرگان سربزرگی .نظامی .
گرگ ویزهلغتنامه دهخداگرگ ویزه . [ گ ُ زَ / زِ ] (ص مرکب ) چیزی به رنگ گرگی و آن خاکستری است . (آنندراج ).