گریزجایلغتنامه دهخداگریزجای . [ گ ُ ] (اِ مرکب ) گریزگاه . جای گریختن . مُراغَم . مَناص . (منتهی الارب ). مَفَرّ. (تفلیسی ) : باز آمدی چو باز سفید از گریزجای بازآمدی چو شیر سیه در
گریزجایلغتنامه دهخداگریزجای . [ گ ُ ] (اِ مرکب ) گریزگاه . جای گریختن . مُراغَم . مَناص . (منتهی الارب ). مَفَرّ. (تفلیسی ) : باز آمدی چو باز سفید از گریزجای بازآمدی چو شیر سیه در
مفرلغتنامه دهخدامفر. [ م َ ف ِرر / م َ ف َرر ] (ع اِ) گریختن جای . (مهذب الاسماء). گریزجای . (تفلیسی ). جای گریز. (دهار) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). اسم ظرف است ا
منتفدلغتنامه دهخدامنتفد. [ م ُ ت َ ف َ ] (ع اِ) فیه منتفد عن غیره ؛ در وی بی نیازی و فراخی است از دیگران . || تجد فی البلاد منتفداً؛ یعنی بیابی در شهرها گریزجای و رفتن جای و اضطر
مراغملغتنامه دهخدامراغم . [ م ُ غ َ ] (ع اِ) هجرتگاه . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). مهرب . گریزگاه . (از متن اللغة). مذهب . مهرب . (اقرب الموارد). رفتن جای . گریزجای . (ناظم الاطباء
مناصلغتنامه دهخدامناص . [ م َ ] (ع مص ) بگریختن . (تاج المصادر بیهقی ). گریختن . (ترجمان القرآن ) (غیاث ) (آنندراج ). گریختن و دور شدن از چیزی و جدا گردیدن و در اساس گوید: گریخت