راه چوبکِشیskidding road, skid roadواژههای مصوب فرهنگستانگذرگاهی که در آن عملیات راهسازی انجام شده است و مسیر چوبکِشی را به انبارگاه متصل میکند
تایر راهسازیoff-the-road tyre, off-the-road, OTRواژههای مصوب فرهنگستانتایر خودروهای مخصوص عملیات راهسازی و ساختمانی و معدنی
رهنگاشت 1road mapواژههای مصوب فرهنگستاننگاشت حاصل از شناسایی و ارزیابی تحولات آینده که حرکت بهسوی اهداف موردنظر را در اختیار تصمیمسازان قرار میدهد
راه اصلیmajor roadواژههای مصوب فرهنگستانراهی که با توجه به عرض آن یا حجم یا سرعت حرکت وسایل نقلیه بر دیگر راهها اولویت دارد
انخافلغتنامه دهخداانخاف . [ اِ ] (ع مص ) افزون شدن آواز و گریه و خنده در بینی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) . افزون شدن صدای نخیف (آواز گریه و خنده در بینی ). (از اقرب الموارد).
آخربینلغتنامه دهخداآخربین . [ خ ِ ] (نف مرکب ) عاقبت اندیش . آنکه در پایان و آخر و نتیجه ٔ کارها اندیشد از پیش : در پس هر گریه آخر خنده ای است مرد آخربین مبارک بنده ای است .مولوی .
آخربینفرهنگ فارسی عمیدآنکه به عاقبت کاری بیندیشد و نتیجۀ آن را از پیش دریابد؛ عاقبتاندیش: ◻︎ آخر هر گریه آخر خندهایست / مرد آخربین مبارک بندهایست (مولوی: ۶۸).
جان گدازیلغتنامه دهخداجان گدازی . [ گ ُ ] (حامص مرکب ) عمل جانگداز. روح گدازی : شمع ارچه بگریه جانگدازی میکردگریه زده خنده ٔ مجازی میکرد. سعدی .رجوع به جانگداز شود.
گریه زدهلغتنامه دهخداگریه زده . [ گ ِرْ ی َ / ی ِ زَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) گریسته . به گریه افتاده : شمع ار چه بگریه جانگدازی میکردگریه زده خنده مجازی میکرد.سعدی (رباعیات ).<
گریهلغتنامه دهخداگریه . [ گ ِرْ ی َ / ی ِ ] (اِمص ) اسم مصدر گریستن .اشک ریختن . گریستن . اشک . سرشک . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). آب از چشم ریختن . (آنندراج ). بُکاء: خم ؛ گریه ٔ سخت . حَنین ؛ گریه در بینی . (منتهی الارب ) : بمیرد چو
گریهلغتنامه دهخداگریه . [ گ ِرْ ی َ / ی ِ ] (اِمص ) اسم مصدر گریستن .اشک ریختن . گریستن . اشک . سرشک . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). آب از چشم ریختن . (آنندراج ). بُکاء: خم ؛ گریه ٔ سخت . حَنین ؛ گریه در بینی . (منتهی الارب ) : بمیرد چو
خون گریهلغتنامه دهخداخون گریه . [ گ ِ ی َ / ی ِ ] (اِ مرکب ) اشک خونین . (از ناظم الاطباء). گریه ٔ خونین . (آنندراج ).
زودگریهلغتنامه دهخدازودگریه . [ گ ِرْ ی َ / ی ِ ] (ص مرکب ) که اشکش در آستین دارد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا): هَرَمَّع؛ مرد زودگریه . (منتهی الارب ).