گزارش وضعیتsrtatus reportواژههای مصوب فرهنگستانگزارشی که وضع و عملکرد خاصی را، در یک دورة زمانی مشخص، بهطور خلاصه عرضه میکند
گزارش وضعیتstatus reportواژههای مصوب فرهنگستانگزارشی کتبی که بهصورت منظم به اعضای گروه پروژه یا به شخص مسئول دربارة کل یا بخشی از کار داده میشود
زارگزلغتنامه دهخدازارگز. [ گ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مؤمن آباد بخش درمیان شهرستان بیرجند. 36هزارگزی شمال باختری درمیان و 86هزارگزی جنوب باختری راه بیرجند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
گزارشفرهنگ فارسی عمیدشرح و تفسیر قضیه؛ شرح و تفصیل خبر یا کاری که انجامیافته.⟨ گزارش دادن: (مصدر متعدی) اطلاع دادن؛ خبر دادن.⟨ گزارش کردن: (مصدر متعدی)۱. بیان کردن.۲. تفسیر کردن؛ شرح دادن.
جارشلغتنامه دهخداجارش . [ رِ ] (ع ص ) گناهکار. (منتهی الارب ) (شرح قاموس ). الجانی الظالم . (قطر المحیط). ج ، جُرّاش . (منتهی الارب ) (شرح قاموس ).
گزارشلغتنامه دهخداگزارش . [ گ ُ رِ ] (اِمص ) (از: گزار + ش ، پسوند اسم مصدر) (حاشیه ٔ برهان چ معین ). تعبیر خواب را گویند. (برهان ). و بیان امور گذشته . (آنندراج ) : همه خوابها پیش ایشان بگفت نهفته برون آورید از نهفت کس آن را گزارش نیارست کردپراندیشه شدش
گزارش وضعیت اتاقroom status reportواژههای مصوب فرهنگستانگزارشـی از وضعیت اتاقهای خالی و آماده که برای متصدی و کارکنان پیشخان مهمانخانه تهیه میشود
فرماندهی و نظارت و ارتباطات و رایانه و اطلاعات و مراقبت و شناساییcommand, control, communications, computer, intelligence, surveillance, and reconnaissanceواژههای مصوب فرهنگستانهدایت و هماهنگی و واپایش امکاناتی که برای اجرای مأموریت و گزارش وضعیت و فعالیتهای میدان نبرد ضروری است اختـ . فونارامش C4ISR
گزارشفرهنگ فارسی عمیدشرح و تفسیر قضیه؛ شرح و تفصیل خبر یا کاری که انجامیافته.⟨ گزارش دادن: (مصدر متعدی) اطلاع دادن؛ خبر دادن.⟨ گزارش کردن: (مصدر متعدی)۱. بیان کردن.۲. تفسیر کردن؛ شرح دادن.
گزارشلغتنامه دهخداگزارش . [ گ ُ رِ ] (اِمص ) (از: گزار + ش ، پسوند اسم مصدر) (حاشیه ٔ برهان چ معین ). تعبیر خواب را گویند. (برهان ). و بیان امور گذشته . (آنندراج ) : همه خوابها پیش ایشان بگفت نهفته برون آورید از نهفت کس آن را گزارش نیارست کردپراندیشه شدش
گزارشفرهنگ فارسی عمیدشرح و تفسیر قضیه؛ شرح و تفصیل خبر یا کاری که انجامیافته.⟨ گزارش دادن: (مصدر متعدی) اطلاع دادن؛ خبر دادن.⟨ گزارش کردن: (مصدر متعدی)۱. بیان کردن.۲. تفسیر کردن؛ شرح دادن.
گزارشلغتنامه دهخداگزارش . [ گ ُ رِ ] (اِمص ) (از: گزار + ش ، پسوند اسم مصدر) (حاشیه ٔ برهان چ معین ). تعبیر خواب را گویند. (برهان ). و بیان امور گذشته . (آنندراج ) : همه خوابها پیش ایشان بگفت نهفته برون آورید از نهفت کس آن را گزارش نیارست کردپراندیشه شدش