گزردلغتنامه دهخداگزرد. [ گ ُ زَ / زِ ] (اِ) علاج و چاره باشد چه ناگزرد، بمعنی لاعلاج باشد. (برهان ) : با رهت کان نه به اندازه ٔ ماست با هوای تو کز آن نیست گزرد. انوری (دیوان چ مدرس رضوی ص <span class="hl"
زردلغتنامه دهخدازرد. [ زَ / زَ رَ ] (ع مص ) زرد اللقمة زرداً و زرداً؛ فروبردن لقمه را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
زردلغتنامه دهخدازرد. [ زَ رَ ] (ع اِ) زره بافته . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
گزردرهلغتنامه دهخداگزردره . [ گ ُ زَ دَ رَ / رِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حسین آباد بخش دیواندره ٔ شهرستان سنندج ، واقع در 21 هزارگزی شمال خاوری سنندج و 6 هزارگزی شمال کوله هرد. هوای آن سرد و
گزردنلغتنامه دهخداگزردن . [ گ ُ زِ / زَ دَ ] (مص ) (از: گزِر = گزیر + دن ، پسوند مصدری ). (حاشیه ٔ برهان چ معین ). علاج کردن و چاره نمودن . (برهان ) (آنندراج ).
کزردنلغتنامه دهخداکزردن . [ ک ُ زَ دَ ] (مص ) چاره جویی و چاره جستن باشد. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). اما صحیح گزردن است از گزر (=گزیر) + دن (پسوند مصدری ) و اسم از آن گزرد است به معنی چاره . (از حاشیه ٔ برهان چ معین ).
گزردرهلغتنامه دهخداگزردره . [ گ ُ زَ دَ رَ / رِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حسین آباد بخش دیواندره ٔ شهرستان سنندج ، واقع در 21 هزارگزی شمال خاوری سنندج و 6 هزارگزی شمال کوله هرد. هوای آن سرد و
گزردنلغتنامه دهخداگزردن . [ گ ُ زِ / زَ دَ ] (مص ) (از: گزِر = گزیر + دن ، پسوند مصدری ). (حاشیه ٔ برهان چ معین ). علاج کردن و چاره نمودن . (برهان ) (آنندراج ).
ناگزردلغتنامه دهخداناگزرد. [ گ ُ زَ ] (ص مرکب ) ضروری . ناگزیر. (از آنندراج ). ناگزر. ناگزران . (از ناظم الاطباء) : باد همچون آسمان و آفتاب در نظام کل وجودش ناگزرد. انوری .رجوع به ناگزر شود.
ناگزردفرهنگ فارسی عمیدناگزیر؛ ناچار؛ ضروری: ◻︎ باد همچون آسمان و آفتاب / در نظام کل وجودش ناگزرد (انوری: ۱۳۰).