گزنگولغتنامه دهخداگزنگو. [ گ َ زَ ] (اِ) بته ٔ خار که بر آن ترانگبین نشیند. (زمخشری در کلمه ٔ طرنجبین ). گزانگبین . (شعوری ) : اگر لازم آید ترا مسهلی مشو از گزنگو بدل غافلی .(شعوری ج 2 ورق <span class="hl"
اخترCannaواژههای مصوب فرهنگستانتنها سردۀ اختریان با حدود 50 گونه که بومی مناطق جنوبی امریکای شمالی است
گرمخانه 2saunaواژههای مصوب فرهنگستاناتاقی ویژه با حرارت زیاد که ورزشکاران و افراد عادی معمولاً برای کاهش وزن از آن استفاده میکنند
سردهgenusواژههای مصوب فرهنگستانهفتمین رتبۀ اصلی در آرایهشناسی موجودات زنده، پایینتر از تیره و بالاتر از گونه
انتخابات زودهنگامsnap electionواژههای مصوب فرهنگستانانتخابات پیش از موعد در نظام مجلسی که به تقاضای رئیس دولت برگزار میشود
کاکایی نوکباریکLarus geneiواژههای مصوب فرهنگستانگونهای از کاکائیان و راستۀ سلیمسانان با بدن سفید و بالهای سیاه و نوک کوتاه و باریک
گزنبولغتنامه دهخداگزنبو. [ گ َ زَم ْ ] (اِ) گزنگو یا گزانگبین یا حلوای قدرت . (شعوری ج 2 ورق 303). رجوع به گزنگو شود.