گزیدلغتنامه دهخداگزید. [ گ َ ] (اِ) باج و خراج . (آنندراج ) (غیاث ). مالی که از رعایا همه ساله میگیرند. || زری که از کفار ذمی ستانند. (برهان ). جزیه که کفار ستانند. (آنندراج ) (غیاث ). رجوع به گزیت شود. || هدیه و تحفه و رشوت . (برهان ).
گزیدلغتنامه دهخداگزید. [ گ ُ ] (اِ) نام بازیی است که آن را خربنده و مراد میگویند. (برهان ). گزیده . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ).
گزیدگویش اصفهانی تکیه ای: vešdâ طاری: dareštâ طامه ای: veydâ طرقی: vâštâ کشه ای: dereštâ نطنزی: vâšdâ
گزیدگویش خلخالاَسکِستانی: bəgaštəš دِروی: bə.gašt.əš شالی: bə.gašt.əš کَجَلی: be.ggašt.eš کَرنَقی: bəgaštəš کَرینی: bəgaštəš کُلوری: bəgaštəš گیلَوانی: bəgaštəš لِردی: bəgaštəš
گزیدگویش کرمانشاهکلهری: gazɪ گورانی: gazɪ سنجابی: gazɪ کولیایی: agazɪ زنگنهای: gazɪ جلالوندی: gazɪ زولهای: gazɪ کاکاوندی: gazɪ هوزمانوندی: gazɪ
جتjetواژههای مصوب فرهنگستانبادهای نسبتاً قوی متمرکز در یک جریان باریک در جوّ متـ . جریان جتی jet stream
جت افریقاییAfrican jetواژههای مصوب فرهنگستانیک جت شرقی ترازپایین در ماههای تابستانی بر روی کویر صحرا در شمال افریقا
گزیدنلغتنامه دهخداگزیدن . [ گ َ دَ ] (مص ) (از: گز + یدن ، پسوند مصدری ) پهلوی گزیتن ، کردی گزاندن و گَزتن . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). نیش زدن است خواه با آلت باشد خواه به زبان . (برهان ). نیش زدن . (غیاث ) (آنندراج ) : کربش ، هر که رابگزد دندان در زخمگاه بگذارد. (ح
استوطن فىدیکشنری عربی به فارسیلانه كرد در , سكنى گزيد در , جاى گرفت در , ساكن شد در , را مسكن و مأوا كرد
ابوالرمداءلغتنامه دهخداابوالرمداء. [ اَ بُرْ رَ ] (اِخ ) بَلوی . صحابی است . به مصر اقامت گزید و هم بافریقیه درگذشت .
گزیدنلغتنامه دهخداگزیدن . [ گ َ دَ ] (مص ) (از: گز + یدن ، پسوند مصدری ) پهلوی گزیتن ، کردی گزاندن و گَزتن . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). نیش زدن است خواه با آلت باشد خواه به زبان . (برهان ). نیش زدن . (غیاث ) (آنندراج ) : کربش ، هر که رابگزد دندان در زخمگاه بگذارد. (ح
گزیده ٔ عدنانلغتنامه دهخداگزیده ٔ عدنان .[ گ ُ دَ ی ِ ع َ ] (اِخ ) پنجمین کسی که ممدوح رودکی بود و مدح او در اشعار رودکی دیده میشود : گرنه مرا بوعمر دلاور کردی وآنگه دستوری گزیده ٔ عدنان زهره کجا بودمی به مدح امیری کز پی او آفرید گیتی یزدان . <p class="autho
سرگزیدلغتنامه دهخداسرگزید. [ س َ گ َ ] (اِ مرکب ) سرگزیت است که جزیه و زری باشد که از کفار گیرند. (برهان ). سرگزیت . (جهانگیری ).