گسی کردنلغتنامه دهخداگسی کردن . [ گ ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) گسیل کردن . فرستادن و روانه کردن کسی بجایی : چون گسی کردمت به دستک خویش گنه خویش بر تو افکندم . رودکی .از آن دشت آواز دادش کسی که جاماسب را کرد خسرو گسی . <p class="auth
سوپ داغhot soupواژههای مصوب فرهنگستانپلاسمایی متشکل از کوارک و گلوئون و فوتون و نوترینو و برخی ذرات دیگر که در آغاز پیدایش در تعادل گرمایی بودهاند
سوپ ژلاتینیgelatinous soupواژههای مصوب فرهنگستانمحلول آبی نسبتاً غلیظ که حاوی موادی با قابلیت تبدیل به ژلاتین است
سامانة مهار پسرویhill holder, hill hold control, hill-start assist control, HHC, hill-start assist, HSA, hill-start controlواژههای مصوب فرهنگستانسامانهای که با ترمزگیری خودکار به مدت چند ثانیه، از حرکت ناخواستة رو به عقب خودرو در سربالاییها جلوگیری میکند اختـ . س. م. پ. HAC
گسیل کردنلغتنامه دهخداگسیل کردن . [ گ ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) گسی کردن .فرستادن . روانه کردن . ارسال : هشام بر دست خویش لوا بربست سعید را و سی هزار مرد بگزید از مردان مرد و روزی دادشان و گسیل کرد با سعید. (ترجمه ٔ تاریخ طبری بلعمی ). و پس از گسیل کردن ایشان امیر عضدالدوله یوس
گسی بندهلغتنامه دهخداگسی بنده . [ گ ُ ب َدَ / دِ ] (اِ مرکب ) چاپار. پیک . قاصد : فرستاده را خلعت آراستندپس اسب گسی بندگان خواستند.فردوسی .
غلام پستلغتنامه دهخداغلام پست . [ غ ُ م ِ پ ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مأمور پست که نامه ها و مراسلات را توزیع میکند. گسی بنده . رجوع به گسی بنده شود.
چاپارلغتنامه دهخداچاپار. (ترکی ، اِ) پیک . چپر. برید. پست . قاصد. نامه بر. گسی بنده . و رجوع به پیک و برید و چپر و گسی بنده وچاپارخانه شود. || نام نوعی خراج که در پیش از قراء میگرفته اند. (مرآت البلدان ج 1 ص 337).
گسیلغتنامه دهخداگسی . [ گ ُ ] (اِ) مخفف گسیل است . روانه کردن . روانه نمودن و فرستادن . (جهانگیری ) (برهان ) (فرهنگ رشیدی ) (آنندراج ).گسیل کردن . || وداع کردن . (برهان ) (جهانگیری ) (فرهنگ رشیدی ). || دفع کردن . (برهان ). || فرستادن باشد کسی را به جایی . (برهان ) (آنندراج ). و رجوع به گسی ک
خنگ مگسیلغتنامه دهخداخنگ مگسی . [ خ ِ گ ِ م َ گ َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) اسب سفید که بر آن خالهای سیاه یا سرخ باشد. (غیاث اللغات ).
گودنرگسیلغتنامه دهخداگودنرگسی . [ گُو ن َ گ ِ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان رودزرد بخش جانکی گرمسیر شهرستان اهواز که در 40 هزارگزی شمال باختری ملک و 20 هزارگزی شمال راه اتومبیل رو باغ ملک به هفت گل واقع شده و سکنه ٔ آن <span cl
مگسیلغتنامه دهخدامگسی . [ م َ گ َ ] (اِخ ) دهی از دهستان سبزواران است که در بخش مرکزی شهرستان جیرفت واقع است و 143 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
مگسیلغتنامه دهخدامگسی . [ م َ گ َ ] (ص نسبی ، اِ) نوعی از رنگی است اسب را. (آنندراج ). رنگ خاکستری نقطه دار. (ناظم الاطباء).
نرگسیلغتنامه دهخدانرگسی . [ ن َ گ ِ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان ایذه ٔ بخش ایذه ٔ شهرستان اهواز با 65 تن سکنه . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).