ستوریلغتنامه دهخداستوری . [ س ُ ] (اِخ ) عبدالعزیزبن ستوری ابن محمد. از محدثان است . (منتهی الارب ).
ستوریلغتنامه دهخداستوری . [ س ُ ] (حامص ) ستور بودن . حالت ستور : سوی خردمند ز خر خرتر است هر که مر او را بستوری رضاست . ناصرخسرو.از حال نباتی برسیدم بستوری یک چند همی بودم چون مرغک بی پر.ناصرخسرو.
فرایند گشتاری،روند گشتاریtransformational processواژههای مصوب فرهنگستانرویدادهایی که از زمان نهشتهگذاری تا زمان بازیابی بر یافتههای باستانشناختی تأثیر میگذارند