گلولهلغتنامه دهخداگلوله . [ گ ُ لو ل َ / ل ِ ] (اِ) غلوله . قیاس شود با هندی باستان گلاو (عدل ، لنگه )، کردی گلور ، گولوک (گلوله )، ایضاً کردی ، کلول (لوله ، غلطیدن ، سقوط سخت ) و ایضاً کردی ، گولوله . (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). غلوله که گروهه ٔ ریسمان و
snowballدیکشنری انگلیسی به فارسیگلوله برفی، گلوله برف، گلوله برف بازی، با گلوله برف زدن، بسرعت زیاد شدن
نمونهگیری پاسخگورهنماrespondent-driven sampling, RDSواژههای مصوب فرهنگستاننوعی روش نمونهگیری که در آن نمونهگیری گلولهبرفی (snowball sample) را با یک مدل ریاضی که به نمونهها برای جبران عدم تصادفی بودن آنها وزن میدهد، ترکیب میکند
برففرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی برفوبوران، بوران، کولاک بلور یخ، ستارۀ یخی برفبازی، گلولۀ برفی، آدم برفی بهمن اسکی سرسره پارو، برفروبی برفانداز، بارش شدید برف برفکوبی، برفکوب، برفریزه، برفخوره، برفکوری
گلولهلغتنامه دهخداگلوله . [ گ ُ لو ل َ / ل ِ ] (اِ) غلوله . قیاس شود با هندی باستان گلاو (عدل ، لنگه )، کردی گلور ، گولوک (گلوله )، ایضاً کردی ، کلول (لوله ، غلطیدن ، سقوط سخت ) و ایضاً کردی ، گولوله . (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). غلوله که گروهه ٔ ریسمان و
گلولهفرهنگ فارسی عمید۱. هرچیز گرد و بههمپیچیده: گلولهٴ نخ، گلولهٴ پنبه.۲. (نظامی) جسم مخروطیشکل فلزی که با سلاح گرم شلیک میشود.
گلولهفرهنگ فارسی معین(گُ لِ) (اِ.) 1 - هرچیز گرد و گلوله مانند. 2 - فشنگ ، جسمی ساخته شده از سرب که برای تیراندازی در سلاح های گرم به کار می رود.
گلولهلغتنامه دهخداگلوله . [ گ ُ لو ل َ / ل ِ ] (اِ) غلوله . قیاس شود با هندی باستان گلاو (عدل ، لنگه )، کردی گلور ، گولوک (گلوله )، ایضاً کردی ، کلول (لوله ، غلطیدن ، سقوط سخت ) و ایضاً کردی ، گولوله . (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). غلوله که گروهه ٔ ریسمان و
کمان گلولهلغتنامه دهخداکمان گلوله . [ ک َ گ ُ ل َ / ل ِ ] (اِ مرکب ) کمان گروهه . (برهان ذیل کمان گروهه ). رجوع به کمان گروهه شود.
گلولهفرهنگ فارسی عمید۱. هرچیز گرد و بههمپیچیده: گلولهٴ نخ، گلولهٴ پنبه.۲. (نظامی) جسم مخروطیشکل فلزی که با سلاح گرم شلیک میشود.
بررسی پوکه و گلولهballistic fingerprintingواژههای مصوب فرهنگستانشناسایی اسلحة شلیککننده ازطریق تجزیهوتحلیل علائم خاصی که هر سلاح بر گلولة شلیکشده از آن باقی میگذارد