گلگونیلغتنامه دهخداگلگونی . [ گ ُ ] (اِخ ) دهی است ازدهستان دشمن زیاری بخش فهلیان و ممسنی شهرستان کازرون واقع در 47000 گزی جنوب خاور فهلیان و 25000 گزی راه شوسه ٔ کازرون به فهلیان . هوای آن معتدل و دارای <span class="hl" dir="l
موتور میللنگبلندlong block engineواژههای مصوب فرهنگستانموتوری که هم طول بدنه و هم طول میللنگ آن در قیاس با موتورهای چهارسیلندر خطی و موتورهای خورجینی بلندتر است
کاوند لاگینLuggin probeواژههای مصوب فرهنگستانلولۀ مویین کوچکی که از برقکاف پُر شده باشد و، با قرار گرفتن در نزدیکی سطح فلز، بین فلز موردمطالعه و الکترود مرجع مسیر هدایت یونی برقرار کند متـ . لولۀ مویین لاگینـ هابر Luggin-Haber capillary
لئونیلغتنامه دهخدالئونی . [ ل ِ ءُ ] (اِخ ) لئون مجسمه ساز و حروف ریز و مدال ساز ایتالیائی . مولد آرزو در حدود 1509 و وفات 1590 م .
لوئینیلغتنامه دهخدالوئینی . (اِخ ) برناردینو. نقاش پیرو مکتب میلان ، شاگرد لئوناردو داوینچی ، مولد میان سالهای 1475 و 1480 م . وفات پس از سال 1533 م .
وردةلغتنامه دهخداوردة. [ وُ دَ ] (ع اِ) گلگونی . (ازمنتهی الارب ). رنگ گلی در اسب . (از اقرب الموارد).
بگشتنلغتنامه دهخدابگشتن . [ ب ِ گ َ ت َ ] (مص ) تغییر کردن . دیگرگون شدن . امتقاع ؛ بگشتن رنگ روی . بگشتن رنگ ، مزه ، طعم ، بوی ، خوی ، سرکه و جزآن ، تغییر کردن : از خشم گونه ٔ او بگشت : گلگون رخت چو شست بهار از وی بگذشت گل بگشت ز گلگونی .
گلگونلغتنامه دهخداگلگون . [ گ ُ ] (ص مرکب ) سرخ رنگ ، چه گل به معنی سرخ و گون رنگ و لون را گویند. (برهان )(غیاث ). گلرنگ . (انجمن آرا) (آنندراج ) : از آب جوی هر ساعت همی بوی گلاب آیددر او شسته ست پنداری نگار من رخ گلگون . رودکی .همی