گماشتنلغتنامه دهخداگماشتن .[ گ ُ ت َ ] (مص ) کسی را بر کاری گذاشتن . (فرهنگ رشیدی ). نصب کردن . مسلط کردن . مستولی ساختن : کجا گوهری چیره شد زین چهاریکی آخشیجش بر او بر گمار. ابوشکور.ای جهانداری کاین چرخ ز تو حاجت خواست که تو بر
گماشتنلغتنامه دهخداگماشتن .[ گ ُ ت َ ] (مص ) کسی را بر کاری گذاشتن . (فرهنگ رشیدی ). نصب کردن . مسلط کردن . مستولی ساختن : کجا گوهری چیره شد زین چهاریکی آخشیجش بر او بر گمار. ابوشکور.ای جهانداری کاین چرخ ز تو حاجت خواست که تو بر
خار بگماشتنلغتنامه دهخداخار بگماشتن . [ ب ِ گ ُ / ب ُ / گ ْ ت َ] (مص مرکب م ) خار در مکانی قرار دادن : دل برده و بگذاشته بر سینه ٔ ما غم گل برده و بگماشته بر دیده ٔ ما خار.سنائی
واپس گماشتنلغتنامه دهخداواپس گماشتن . [ پ َ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) تخلیف . (تاج المصادر بیهقی ). پشت سرگذاشتن : بعد از آنکه همه موجودات را... واپس گذاشتی و از بند رسیدن و نارسیدن خود برخاستی ... هیچ بلائی در این راه سخت تر از وجود تو نیست . (انیس الطالبین بخاری نسخه ٔ خطی مرحوم
نظر گماشتنلغتنامه دهخدانظر گماشتن . [ ن َ ظَ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) نگریستن . نگاه کردن . روی کردن : بر زهره نظر گماشت اول گفت ای به تو بخت را معول . نظامی .این زمان در تنعمی است که چرخ می نیارد براو گماشت نظر.ظهی
فراگماشتنلغتنامه دهخدافراگماشتن . [ ف َ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) برگماشتن . منصوب کردن . گماشتن : چون آن نواحی مستخلص شد، نایبی فراگماشت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). رجوع به فرا شود.