گناهکاریلغتنامه دهخداگناهکاری . [ گ ُ ] (حامص مرکب ) عمل گناهکار. بزهمندی . تقصیرکاری . اثم . جرم . عصیان : خواهم که در این گناهکاری سیماب شوم ز شرمساری . نظامی .وآنگه ز پی گناهکاری بازش بنمود و کرد زاری . نظا
گناهکاریفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات ری، مجرمیت، خلافکاری، جنایت، وحشیگری، قانونشکنی، معصیت، شرارت، تقصیر، بیعفتی، خودفروشی همدستی، دخالت، تبانی، زدوبند، بندوبست، گاوبندی، شراکت درجرم، معاونت، معاونت درارتکاب جرم، شریک جرم بودن، مداخله عصیان، بار گناه، وجدان معذب کلاهبرداری، اختلاس، دزدی پولشویی مجرم، معاون، همدست
گناهکارلغتنامه دهخداگناهکار. [ گ ُ ] (ص مرکب ) بزهمند و سیاهکار و عاصی . (آنندراج ). بزه کار. اهمند. تباه کار. تبه کار. آثِم . اَثیم . اَثوم . جارِش . جافی . جَریم . مُجرِم . (منتهی الارب ). جائِب .(ناظم الاطباء). حارِج . حَرِج . (منتهی الارب ). خاطِی .(دهار). عاصی . مُذنِب . مُسی ٔ. مُقَصِّر. (
صوابکاریلغتنامه دهخداصوابکاری . [ ص َ ] (حامص مرکب ) عمل و کیفیت صوابکار. نیکوکاری . مقابل گناهکاری . رجوع به صواب شود.
impenitenceدیکشنری انگلیسی به فارسیبی تفاوتی، پشیمان نشدن از گناه، بی میلی نسبت بتوبه، توبه ناپذیری، سر سختی زیاد در گناهکاری