گوارانیلغتنامه دهخداگوارانی . (اِخ ) نام هندیهای (سرخ پوستان ) آمریکای جنوبی که از نظر زبانشناسی جزو گروه تاپی گوارانی هستند. اینها در پاراگوئه اکثریت ملت را تشکیل میدهند و زبانشان زبان رسمی آن ناحیه است .
وارانچیلغتنامه دهخداوارانچی . (اِخ ) نام قصبه ای است جزء جوانرود از بخش پاوه ٔ شهرستان سنندج واقع در 40 هزارگزی مغرب پاوه بین رودخانه سیروان و رودخانه مسره خیل و در کنار مرز عراق . ناحیه ای است کوهستانی و گرمسیر و دارای تن سکنه ، 60</s
وارانیلغتنامه دهخداوارانی . (اِخ ) مظفربن ابی الخیربن اسماعیل وارانی از مردم واران تبریز است وی در موصل نزد ابوالمظفر محمدبن علوان بن مهاجر و در بغداد نزد ابن فضلان فقه آموخته و او را تصنیفاتی است . (از معجم البلدان ذیل واران ).
وارونگیلغتنامه دهخداوارونگی . [ ن َ / ن ِ ] (حامص ) حالت و چگونگی وارونه . واژگونگی . سرنگونی . انقلاب . (از یادداشتهای مؤلف ).
وارونیلغتنامه دهخداوارونی . (حامص ) واژگونی : مشغول تن مباش کزوحاصل نایدت چیز جز همه وارونی . ناصرخسرو.|| انقلاب . || انعکاس . (از یادداشتهای مؤلف ). || شرارت . بدی خلق . (از یادداشتهای مؤلف ).
گوارانیدنلغتنامه دهخداگوارانیدن . [ گ ُ دَ ] (مص ) کمک کردن در هضم و پختن . (ناظم الاطباء). تهنئة. (دهار). اساغه . تحلیل و هضم کردن . (یادداشت مؤلف ).- فروگوارانیدن ؛ هضم کردن . (ناظم الاطباء).
گوارانیدنلغتنامه دهخداگوارانیدن . [ گ ُ دَ ] (مص ) کمک کردن در هضم و پختن . (ناظم الاطباء). تهنئة. (دهار). اساغه . تحلیل و هضم کردن . (یادداشت مؤلف ).- فروگوارانیدن ؛ هضم کردن . (ناظم الاطباء).