گوراندنلغتنامه دهخداگوراندن . [ دَ ] (مص ) آشفتن .درهم و برهم کردن ، چنانکه نخ و ابریشم و جز آن را به طوری که باز کردن آن آسان نباشد. (یادداشت مؤلف ).- به هم گوراندن ؛ گوراندن . رجوع به گوراندن شود.- کار را گوراندن ؛ آشفته کردن آن .
گوراندانلغتنامه دهخداگوراندان . (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان لاهیجان واقع در 4 هزارگزی شمال خاوری لاهیجان و 3 هزارگزی شمال شوسه ٔ لاهیجان به لنگرود. جلگه و معتدل مرطوب مالاریایی است . سکنه ٔ آن <span class="h
پریشان کردنلغتنامه دهخداپریشان کردن . [ پ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پراکندن . متفرق کردن . متشتت و تار و مار کردن . ثَرّ. ثَرثَرة. طحطحه .صعصعه : درویش مر آن نقد و جنس را به اندک زمان بخورد و پریشان کرد و بازآمد. (گلستان ). چون گرد آمدن خلق موجب پادشاهی است تو چرا خلق را پریشان م