لغتنامه دهخدا
جوزالسرو. [ ج َ زُس ْ س َرْوْ ] (ع اِ مرکب ) از داروهاست . (ذیل اقرب الموارد از تاج العروس ). ثمره ٔ سرو آزاد است . (نزهةالقلوب ). گوز سرو. بار درخت سرو. (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). و آن ضماد فتق است . (قانون بوعلی سینا). سره و خشک است در دوم ، اعصاب را قوت دهد و قطع خون کند و زنی