کپانلغتنامه دهخداکپان . [ ک َ / ک َپ ْ پا ] (اِ) قپان و آن ترازویی است که یک پلّه دارد و بجای پلّه ٔدیگر سنگ از شاهین آن آویزند و بلغت رومی قسطاس می گویند. (برهان ). ترازوی معرو
شیرخشتلغتنامه دهخداشیرخشت . [ خ ِ ] (اِ مرکب ) شیره ای که از بعضی اشجار تراوش می کند و مسهل آرام و نیکوییست در اطفال . (ناظم الاطباء) (از غیاث ). نباتیست طبی ، از گیاهی که در کوه
گناوه دشتستانلغتنامه دهخداگناوه دشتستان . [ گ ُ وَ / وِ دَ ت ِ ] (ناحیه ...) در کتاب قاموس نوشته جنابه به فتح جیم و تشدید نون و الف و فتح با یک نقطه ٔ شهری است محاذی خارک و طایفه ٔ قرامط
گرم پرسیدنلغتنامه دهخداگرم پرسیدن . [ گ َ پ ُ دَ ] (مص مرکب ) احوال پرسی از روی شوق و علاقه داشتن تمام : ور نیستی آگه که بمن هجر چه کردبرخیز و بیا گرم بپرس از دم سرد. ابوالحسن طلحه .ب